بندرت كسي را ديده ايم كه راه ما را با جدّيّت بپيمايد و به مقصد نرسد . كسانيكه بهبودي نميابند ، آنهائي هستند كه نميخواهند و يا نميتوانند خود را كاملاً به اين برنامه ساده بسپارند. معمولاً آنان مردان و زناني هستند كه اساساً نميتوانند با خود صادق باشند . متاسفانه چنين اشخاصي وجود دارند . ايندسته مقصّر نيستند و ظاهراً اينگونه بدنيا آمده اند . اينان طبيعتاً نميتوانند روش زيستي را كه نياز به صداقت كامل دارد در پيش گيرند و امكان مؤفقيتشان كمتر از حدّ معمول است . افرادي نيز وجود دارند كه از آشفتگي هاي روحي و رواني شديد رنج ميبرند امّا بسياري از آنان قابل بهبودي اند ، مشروط بر آنكه توانائي صادق بودن را داشته باشند .
    داستانهاي ما بطور كلّي بيان كنندهِ نحوهء زندگيء ما در گذشته و اتّفاقي كه برايمان افتاد و چگونگيء زندگيء ما در حال حاضر است . چنانچه طالب راه ما هستيد و براي بدست آوردنش از هيچ كوششي فروگذاري نميكنيد ، در آن صورت آماده ايد كه قدمهاي مشخّصي را برداريد .
    ما در برداشتن بعضي از اين قدمها طفره رفتيم و تصوّر كرديم ميتوانيم راهي آسانتر پيدا كنيم ، ليكن نتوانستيم . صميمانه از شما تقاضا داريم كه از ابتدا كاملاً بي پروا و جدّي باشيد . بعضي از ما سعي كرديم كه به عقائد كهنه خود بچسبيم امّا هيچ نتيجه اي نگرفتيم ، تا آنكه كاملاً تسليم شديم .
    بخاطر داشته باشيد كه ما با عاداتي سروكار داريم كه حيله گر ، مبهوت كننده و با قدرتند. بدون كمك غلبه بر آن بسيار مشكل ميباشد . امّا مرجعي وجود دارد كه تمام قدرتها در دست اوست و آن پروردگار است . باشد كه اكنون او را پيدا كنيد . از ميانبرها حاصلي نگرفتيم ، برسر دو راهي رسيديم ، خود را كاملاً باو سپرديم و تقاضاي حمايت كرديم . اينها قدمهائي است كه ما برداشتيم و بعنوان يك برنامه بهبودي پيشنهاد ميشود .
با ياد او
1 - ما اقراركرديم كه در مقابل اعتيادمان عاجز بوديم و اختيار زندگي از دستمان خارج شده بود .
2 - به مرور ايمان آورديم كه نيروي مافوق مي تواند ، سلامت عقل را به ما بازگرداند .
3 - تصميم گرفتيم كه اراده و زندگيمان را به پروردگاري كه خود درك مي كرديم بسپاريم .
4 - يك ترازنامهء اخلاقي بي باكانه و موشكافانه از خود تهيّه كرديم .
5 - چگونگيء دقيق خطاهاي خود را ، به خداوند ، خود و يك انسان ديگر اقرار كرديم .
6 - آمادگيء كامل پيدا كرديم كه ، پروردگار ، كليّه نواقص اخلاقيء ما را مرتفع كند .
7 - با فروتني از او خواستيم كمبودهاي اخلاقيء ما را بر طرف كند .
8 - فهرستي از تمام كسانيكه به آنها زيان رسانده بوديم تهيّه كرديم و در صدد جبران بر آمديم .
9 - بطور مستقيم در هر جا كه امكان داشت از افراد فوق جبران خسارت كرديم ، مگر در مواردي كه انجام آن زيان مجددي بر ايشان و يا ديگران وارد كند .
10 - به تهيّه ترازنامهء شخصيء خود ادامه داديم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار كرديم .
11 - از راه دعا و نيايش كوشيديم به پروردگاري كه خود درك مي كرديم نزديكتر شويم و
فقط طالب آگاهي از خواست او براي خود و قدرت اجرايش شديم .
12 - با بيداريء روحاني حاصل از اين قدم ها ، سعي كرديم اين پيام را به معتادين برسانيم و اين اصول را در تمام موارد زندگيء خود به اجرإ در آوريم .
    بسياري از ما با شگفتي فرياد زدند : اين چه برنامه اي است ، من نميتوانم آن را انجام دهم . مأيوس نشويد ، هيچيك از ما نتوانسته ايم اين اصول را بطور كامل و بي نقص رعايت كنيم . ما از مقدّسين نيستيم ، نكته اين جاست كه خواستار رشد و نموّ معنوي باشيم . ما ادعاي پيشرفت معنوي داريم ، نه تكامل.
     توصيف ما از معتاد فصل مربوط به بي اعتقادان و ماجراهاي فرديء ما در گذشته و حال، اين سه نظر كلّي را بوضوح مشخّص ميكند.
 الف - كه ما معتاد بوديم و نميتوانستيم زندگيءخود را اداره كنيم .
ب - كه احتمالاً هيچ نيروي انساني قادر نبوده است ما را از وابستگي نجات دهد .
ج - و او پروردگار است كه ميتواند ، اگر در جستجويش باشيم .
    با متقاعد شدن در مورد سه اصل بالا ، در برابر قدم سوّم قرار گرفتيم و آن تصميم به سپردن زندگي و ارادهِ خود به پروردگاريكه درك كرده ايم است . حال منظور چيست و چه كاري بايد انجام دهيم ؟
    اوّل لازم است متقاعد شده باشيم كه يك زندگيء متكي به اراده شخصي ، حتّي با نيّت خير هم نميتواند مؤفقيّت آميز باشد، زيرا هميشه در حال تضاد با شخص يا چيزي خواهيم بود . اكثر مردم سعي دارند كه بنا به ميل شخصيء خود ، زندگي را به پيش برند . هر كس مانند بازيگري است كه ميخواهد تمام نمايش را شخصاً بگرداندو همواره نور ، رقص وصحنه را بميل خويش اداره كند و تصوّر ميكند اگر ترتيباتش پابرجا بماند و مردم در مقابل خواسته هايش سرتعظيم فرود بياورند ، نمايش بسيار خوب از كار در ميآيد ، رضايت او و بقيّه حاصل ميشود و زندگي نيز فوق العاده خواهد شد . بازيگر ما ممكن است در جريان صحنه گردان ، فردي متعهد ، با تقوا ، مهربان ، مردم دار ، صبور،دست و دلباز و حتّي محجوب و فداكار باشد و يا بر عكس بد قلب ، مغرور خود خواه ناصادق ، ، امّا باحتمال زياد او داراي صفات گوناگوناني است.
     معمولاً چه خواهد شد ؟ نمايش خوب از كار در نميايد و او تصوّر ميكندكه زندگي با او درست تا نكرده است . تصميم ميگيرد سعي بيشتري او خود نشان دهد و دفعه بعد ، بنا باقتضاي موقعيّت ، يا سختگيريء بيشتر و يا متانت بيشتري بكار گيرد ، امّا با تمام اين تفاصيل باز هم نمايش او را راضي نميكند . او اقرار ميكند كه خود تا حدّي ميتواند مقصر باشد امّا اطمينان دارد كه ديگران بيشتر مقصرند ، لذا به حال خود افسوس ميخورد و رنجيده خاطر و عصباني ميشود . ناراحتيء اصلي او چيست ؟ آيا در واقع او يك فردخودخواه نيست ؟ آيا حتّي مهربان بودنش هم براي ارضاي حسّ خودخواهي اش نيست ؟ آيا قربانيء اين خيال باطل نشده است كه اگر خوب كارگرداني كند ، ميتواند راضي و نيكبخت باشد ؟ آيا اين خواسته هاي او براي بقيّه بازيگران نمايش ، روشن و واضح نيست ؟ آيا رفتار او آرزوي تلافي  را در آنها زنده نميكند ؟ آيا آنها سعي نخواهند كرد كه از صحنه بنفع خود بهره برداري كنند ؟ آيا او حتّي در بهترين لحظه هايش بجاي برقراريء توازن درهم ريختگي صحنه راباعث نميشود ؟
    به اصطلاح مردم امروز ، بازيگر ما ، خودخواه و خوپرست است . او مانند كسي است كه در فصل زمستان ، درزير آفتاب  فلوريدا دراز كشيده است و از بدي وضع مملكت شكايت ميكند ، يا كشيشي كه بخاطر گناهان قرن بيستم آه ميكشد ، يا سياست مداران و اصلاح گرانيكه تصوّر ميكنند اگر بقيّه كشورها مواظب كار خود بودند، اين دنيا تبديل به بهشت برين ميشد ، يا خلاف كار و سارقي كه تصوّر ميكند اجتماع باو بد كرده است و يا آن معتادي كه همه چيز را از دست داده است و اكنون در بند زندان است . اين گله ها و شكايت ها هر چه كه باشد فرقي نميكند ، آيا بيشتر ما در فكرِ رنجشها و حسرت هاي خود نيستيم ؟ بنظر ما خودخواهي و خودپرستي ريشهِ تمام گرفتاريهاي ما است ! ما تحت تأ ثيرانواع ترس ، خيالات باطل خودگرايانه و افسوس بحال خود پاي را برحقّ ديگران ميگذاريم و آنها نيز در مقابل تلافي ميكنند . گاه ما تصوّر ميكنيم كه بدون دليل مورد آزار ديگران قرار گرفته ايم ، امّا وقتي به عقب برميگرديم متوجّه ميشويم تصميماتمان كه بر مبناي خودخواهي بنا شده بود، باعث آسيب پذيريمان شده است . بعقيدهِ ما تمام گرفتاريها ، ساخته دست خود ما است و از وجود خودما برميخيزد . معتادين ، نمونه هائي افراطي از انسانهائي هستند كه فقط متكّي به ارادهِ آشوبگر خود ميباشند گو اينكه غالباً خود اينطور فكر نميكنند . ما معتادان بايد از اين خودخواهي دست برداريم زيرا در غير اينصورت نابودمان ميكند ! در اين راه خدا با ما است . معمولاّ اينطور بنظر ميرسد كه رهائي از شرّخودخواهي بدون كمك خدا امكان پذير نيست . بسياري از ما به اخلاقيّات و فلسفه هاي فراواني معتقد بوديم و با آنكه مايل بوديم ، نميتوانستيم آنها را به اجرإ در آوريم . در مقابله با خودخواهي هم ، سعي و كوشش ما بجائي نرسيد و ما به كمك خدا نياز داشتيم !
    حال ميخواهيم بدانيم چطور و چرا ؟ قبل از هر چيز ميبايستي از بازي كردن نقش خدا دست بر ميداشتيم ، زيرا هيچ نتيجه اي نداشت و ميبايست تصميم ميگرفتيم كه صحنه گرداني ِ زندگي خود را به او واگذار كنيم . ما پذيرفتيم كه اواصل و بنياد است و ما عوامل او ، او پدر است و ما فرزندان او . اكثر عقيده هاي خوب ، ساده اند و اين عقيده ،سنگ زير بناي پل پيروز تازه اي بود كه ما از روي آن بسوي آزادي گام برداشتيم .
     وقتي ما با خلوص روال جديد را در پيش گرفتيم ، اتفّاقات فوق العاده اي به زندگيمان روي آورد . ما بخدمت صاحب كار تازه و قدرتمندي در آمديم و وقتي به او نزديك ميشديم و كارهايش را بنحو احسن انجام ميداديم ، او تمام نيازهاي ما را برآورده ميكرد . با ايجاد يك چنين زير بنائي ، بمرور دلبستگي ما بمسائل شخصي و طرحهاي حقيرمان كمتر و كمتر شد و بيشتر به آن علاقمند شديم كه چگونه ميتوانيم چيزي به زندگي بيافزائيم . وقتي جريان اين نيروي تازه را در خود احساس كرديم ، از آرامش روح و روان برخوردار شديم . هنگاميكه  دريافتيم ميتوانيم با مؤفقيّت زندگي كنيم ، وقتي كه بمرور و فردا و آينده از ميان رفت و ما دوباره متولّد شديم .
    اكنون در قدم سوّم هستيم . بسياري از ما به آفريدگاريكه درك ميكرديم گفتيم : «پروردگارا ، خود را به تقديم تو ميدارم . با من كن و از من بساز آنچه خود اراده كني . از اسارت نفس رهايم كن تا انجام اراده ات را بهتر توانم . مشكلاتم را بگير ، تا پيروزي بر آنها شاهدي باشد براي كسانيكه با قدرت تو ، عشق تو و راه تو ياريشان خواهم داد ، باشد كه هميشه بر اراده تو گردن نهم.» قبل از برداشتن اين قدم خوب فكرهايمان را كرديم تا مطمئن شويم كه آماده ايم و سرانجام ميتوانيم خود را كاملاً به او واگذار كنيم . بهتر است اين قدم روحاني ، همراه با شخصي كه بتواند شمارا درك كند برداشته شود . مانند همسر ، دوست صميمي يا مشاور روحاني . امّا تنها به ملاقات خدا رفتن بهتر از همراهي كسي است كه از نيروي درك عاجز باشد . فرقي نميكند چه كلماتي بكار رود ، مهّم آن است كه مطالب بي غل و غش و تمام و كمال بيان شوند . اين فقط آغاز كار بود و اگر صادقانه و با افتادگي بانجام ميرسيد ، تأثير عميق و عظيمش فوراً احساس ميشد .
     سپس وارد مرحلهء عمل شديم ، اوّلين قدم يك خانه تكاني شخصي بود كه بسياري از ما ، هرگز مبادرت بانجامآن نكرده بوديم . با آنكه تصميم ما سرنوشت ساز و مهّم بود ولي اگر فوراً با كوششي پر حرارت دنبال نميشد ، تأثير دائمي نداشت . اين كوشش براي روبرو شدن و از ميان برداشتن آنچه كه سدّ راه ما بود لازم به نظر ميرسيد . اعتياد ما تنها يك علامت بيش نبود ، بنابراين ميبايستي بدلائل و منشإ آن پي ميبرديم .
     بدين جهت مشغول نوشتن نامهِ اعمال يا ترازنامهء خود شديم . اين قدم چهارم بود . كسي كه ترازنامه مرتّبي نداشته باشد، معمولاً ورشكست ميشود . تهيّه ترازنامه تجارتي ، دليلش يافتن و روبرو شدن با واقعيّات است . كوششي است درجهت كشف موجوديِ واقعي و يافتن اجناس اسقاط و غير قابل فروش ، تا بتوان سريعاً و بدون احساس پشيماني ازآنها رفع شرّ كرد.اگر صاحب كسب قرار است مؤفق باشد ، نميتواند در مورد ارزشها ، خود را گول بزند.
        ما هم دقيقاً همان كار را با زندگي خود كرديم و با صداقت به حساب و كتاب خود كه باعث شكست ما در زندگي شده بود پرداختيم . از آنجا كه ردپاي هواي نفس را در موارد مختلف زندگي خود بوضوح مشاهده ميكرديم و مجاب شده بوديم كه ناكامي ما از آن سرچشمه ميگيرد ، بنابراين توجّهمان به نقش كلّي هواي نفس در زندگيمان معطوف شد .
     « دشمن شمارهء يك » كينه و نفرت است و بيش از هر چيز ديگري باعث نابودي معتادين ميشود و انواع مختلف امراض روحي از آن سرچشمه ميگيرد . ما نه فقط ازلحاظ جسمي و فكري بيمار هستيم ، بلكه از لحاظ روحاني نيز بيمار ميباشيم و وقتي ناخوشي روحانيِ ما برطرف شود ، جسم و فكر ما نيز به سلامت خواهد رسيد . فهرستي از تمام مردم ، مؤسسات ، يا اصولي كه از آن نفرت داشتيم ، تهيّه كرديم و از خود سئوال نموديم كه دليل نفرت ما چيست ؟ در بيشتر موارد متوّجه شديم كه يا به غرور ما ، يا به جيب ما ، يا به آرزوها و يا به روابط خصوصيِ ما ( روابط جنسي هم جزءِ آن است ) برخورده است و آنها مخدوش ، يا تهديد شده اند و از اين رو است كه ما دل چركين و زخمي شده ايم . در ليست كينه ها ، در مقابل هر يك از آنها مشخّص كرديم كه دقيقاً به كجاي ما برخورده است ، آيا غرور ، امنيّت ، آرزوها ، روابط خصوصي و يا جنسيء ما را مورد تهديد قرار داده است . ما فهرست خود را بصراحت و با دقّت طبق نمونه زير تهيّه كرديم .
من دل چركين هستم از :
دليل آن
تأثيرش برمن چه بوده است .
آقاي براون
او به زنم چشم داشت .
روابط جنسي، اعتماد بنفس(ترس)
 
به زنم گفت كه من معشوقه دارم .
روابط جنسي، اعتماد بنفس(ترس)
 
ممكن است كارم را از دستم بگيرد .
امنيّت،اعتماد بنفس (ترس)
خانم جونز
مرا تحقير كرد. زن مزخرفي است.شوهرش را كه دوست من بود بخاطر مشروبخواري تحويل تيمارستان داد.پشت سر همه حرف ميزند .
روابط شخصي ، اعتماد به نفس
(ترس)
رئيسم
غيرمنطقي ، بي انصاف و غير قابل تحمّل است . مرا براي مصرف موّاد و دستكاري صورتحساب ها ، تهديد به اخراج كرد .
اعتماد به نفس ( ترس ) امنيّت
زنم
مرا درك نمي كند ، غرّ ميزند،از براون خوشش ميايد . ميخواهد قباله خانه بنام خودش باشد .
غرور ، روابط جنسي ، امنيّت (ترس)
 
    زندگيِ خود را مرور كرديم  . هيچ معياري را جز صداقت و دقّت بكار نگرفتيم . پس از اتمام ، آنرا با دقّت تجزيه و تحليل كرديم . اوّلين چيزي كه بنظر ميرسيد ، اين بود كه اين دنيا و مردمانش اكثراً در اشتباه محض بودند ! اين نتيجه گيري كه ديگران مقصّر بودند مرزي بود كه بيشتر ما در پشت آن متوقف شده بوديم . از خود دلگير و زخم خورده باقي مي مانديم و اگر از كاري پشيمان بوديم ، از خود دلگير ميشديم . امّا هر چه بيشتر براي تغئير اوضاع بميل خود ، جنگيديم اوضاع بدتر شد . درست مانند صحنهِ جنگ كه فقط در ظاهر بنظر ميرسد فاتح برنده است . پيروزي ِ ما نيز عمر بسيار كوتاهي داشت .
     واضح است كه اگر نفرت و دلگيريِ عميقانه در زندگي ِ ما رخنه كرده باشد ، سرانجامي جز بدبختي و پوچي نخواهد داشت و دقيقاً بهمان اندازه كه به آنها اجازه عرض اندام دهيم ، وقتي را كه ميتواند مفيد باشد ، بر باد داده ايم . براي يك معتاد كه آرزويش رشد و نموّ معنوي و حفظ بيداري ِ روحاني است ، نفرت ، بينهايت خطرناك و حتّي بنظر كشنده است . وقتي ما اينگونه احساسات را در خود مي پرورانيم دريچه نور خورشيد روحاني را بروي خود ميبنديم و آن وقت است كه جنون اعتياد عود ميكند و دوباره به دامان اعتياد برميگرديم . براي ما معتادين مصرف مجدّد ، مساوي با مرگ است .
    اگر تمايل به زنده ماندن داشتيم ، ميبايستي از اسارت خشم آزاد ميشديم . كج خلقي ، افكار مغشوش و ديوانه وار ، ممكن است براي مردم عادي تجمّل  و لذّت مشكوكي باشد ، امّا براي ما معتادين سمّي كشنده است .
     ما بفهرست خود مراجعه كرديم . زيرا كليد آينده ما در آن بود . آماده بوديم كه از زوايائي كاملاً متفاوت ، آنرا تجزيه و تحليل كنيم . بمرور متوّجه شديم كه اين دنيا و مردمانش ، تا چه حدّ بر ما تسلّط دارند و اشتباهات آنها ، چه واقعي و چه خيالي ، در آن شرائط حقيقتاً از قدرت مرگ آفريني برخوردار بودند . چطور ميتوانستيم از آن جان سالم بدر بريم ؟ متوّجه شديم كه ميبايستي كينه ورزيها را مهار كنيم . امّا چطور ؟ ما نميتوانستيم آرزو كنيم كه ناپديد شوند ، كما اينكه با اعتياد و اعمال عمل تخديري ِ خود هم نتوانستيم .         اين است راهي كه پيموديم : ما دريافتيم آنها كه به ما بد كرده اند احتمالاً از نظر روحاني بيمار بوده اند و با آنكه از علائم بيماري ِ آنها خوشمان نمي آمد و آزارمان ميداد ، امّا بايد مي پذيرفتيم كه آنها نيز چون ما بيمار بوده اند . از خدا خواستيم كه بما قدرتي بدهد ، تا در مورد آنها نيز همان گذشت و صبر و تحمّلي را نشان دهيم كه با خوشحالي در مورد يك دوست بيمار روا ميداريم .
    وقتي خطائي از كسي ديديم ، بخود گفتيم ، او يك بيمار است . چطور ميتوانم باو كمك كنم ؟ خدايا مرا از خشم حفظ كن و بگذار آنچه كه خواست تو است به انجام رسد . از مشاجره و تلافي با كسانيكه آزارمان ميدادند دست برداشتيم و با آنها درست مانند يك بيمار رفتار كرديم ، زيرا در غير اينصورت شانس خود را براي كمك به آنها از دست ميداديم . اگر چه ما قادر نيستيم بتمام مردم دنيا كمك كنيم امّا خدا به ما نشان خواهد داد كه حداقل چگونه با مهرباني و عشق بهمگان نگاه كنيم .
     به فهرست خود رجوع ميكنيم . بدي هائي را كه ديگران در حقّ ما روا داشته بودند از خاطر خود دور كرديم و به جاي آن بدنبال اشتباهات خود گشتيم . كجا بود كه خودخواه ، نادرست ، خودپسند و وحشتزده بوديم ؟ به مسائلي برخورديم كه تمامي ِ تقصيرات آن با ما نبود ، امّا سعي كرديم كه اشتباهات ديگران را اصلاً در نظر نگيريم . سئوال اين بود كه تقصير ما چيست و در كجاست ، ترازنامهِ ما بود ، نه مال ديگران . پس از وقوف به اشتباهاتمان ، آن را در ليست خود نوشتيم و در مقابل خود قرار داديم و سپس صادقانه به اشتباهات خود اعتراف كرديم و حاضر به جبران آنها شديم .
    به كلمهِ ترس در كنار مشكلات آقاي براون ، خانم جونز ، رئيس و زن توجّه كنيد . ترس ، اين كلمهِ كوتاه ، تقريباً به نحوي تمام قسمت هاي مختلف زندگيء ما را در بر ميگيرد . اين تار و پودِ فاسد و شيطاني كه لفافهِ زندگيء ما از آن تنيده شده بود ، سلسله اتفاقاتي را در زندگيء ما به حركت مي آورد كه نتيجهِ آن جز بدبختي نبود و با آنكه فكر ميكرديم كه مستحقّ آن نيستيم ، آيا اين خودِ ما نبوديم كه تحرّك آنرا باعث ميشديم ؟ به نظر ما ترس ميبايستي با دزدي در يك رديف طبقه بندي شود و اين طور بنظر ميرسد كه بيشتر از دزدي توليد دردسر ميكند . ترس هاي خود را بطور كامل مروز كرديم و سئوال اين بود كه دليل ترس ما چيست ؟ آيا دليلش اين نبود كه اتكإ به نفس كاري از پيش نبرده بود ؟ اتكاءِ به نفس به تنهائي كافي نيست ، و بعضي از ما در گذشته از اعتماد بنفس خوبي برخوردار بوديم امّا ترس و ناراحتي هاي ديگر ما را كاملاً از بين نمي بَرَد ، بخصوص وقتي كه باد را به غبغب ما مي انداخت و اوضاع را بدتر هم مي كرد .
     شايد راه بهتري هم وجود داشته باشد . ما اكنون روش متفاوتي در پيش گرفته ايم . روش ما تكيه و اعتماد به خدا است و بجاي اعتماد بنفس ِ محدود خود ، به نيروي لايزال خدا تكيه زده ايم . ما اينجاهستيم تا نقشي را كه او به ما محوّل ميكند بر عهده بگيريم و فقط آنرا تا جائي دنبال ميكنيم كه فكرميكنيم او برايمان در نظر گرفته است ، ما با افتادگي به او تكيه كرده ايم و او به ما قدرت ميدهد تا مصيبت را با آرامش خنثي كنيم .
     ما هرگز بخاطر اتكإ به آفريدگارمان از كسي عذر نمي خواهيم . ما توانائي آنرا يافته ايم تا با آنها كه ميگويند روحانيّت از آن ِ ضُعَفإ است  لبخند بزنيم . در واقع روال روحاني راه توانائي است .در تمام اعصار رأي بر آن بوده كه محكوم ايمان شجاعت است . مردم با ايمان همگي از شجاعت برخوردارند زيرا به خداي خود اعتماد دارند . ما هرگز از خدا معذرت نمي خواهيم و به جاي آن اجازه ميدهيم از وجود ما براي نمايش كار خود استفاده كند . تقاضا ميكنيم ترس ما را برطرف سازد و توجّه ما را به آن چه كه خود براي ما ميخواهد ، منعطف كند . بدين ترتيب ترس رفته رفته از ما ميگريزد .
     امّا در مورد مسائل جنسي : بسياري از ما احتياج به تجزيه و تحليل دقيقي از مسئله داشتيم . ما بيشتر از هر چيز سعي كرديم كه در اين مورد منطقي باشيم . از مسير زياده خارج شدن ، مطلوب نيست . در اينجا با عقائدي افراطي احتمالاً نادرست ، روبرو هستيم گروهي ناله ميكنند كه مسئله جنسي از خواسته هاي قسمت پست تر و خاكي ِ وجود ماست و فقط اصل لازمي در تنازُع بقإ است . عده اي هم براي سكس ِ بيشتر و بيشتر فرياد ميزنند ، آنها براي رسم ازدواج فاتحه نميخوانندو تصوّر ميكنند ، بيشتر ناراحتي هاي انسان ريشه هاي جنسي دارد . فكر ميكنند ما به اندازهِ كافي از آن استفاده نمكنيم و يا از نوع صحيح آن بهره نمگيريم . آنان اهميّت سكس را در همه جا ميبينند . يك مكتب طعم خوش را در غذا بكلّي غدغن ميكند و مكتب ديگر ، همه را به ريم فلفل خالص ميبينند . ما ميخواهيم از اين مسائل جدال انگيز دوري كنيم و نيز نمي خواهيم مسائل جنسي مردم را مورد داوري قرار دهيم . همگي ما گرفتاريهاي جنسي داريم ، اگر نداشتيم ، مشكل ميتوانستيم خود را انسان بناميم . امّا چه كاري ميتوانيم در مورد آن انجام دهيم ؟
     ما رفتار گذشته خود را مرور كرديم ، تا دريابيم در كجا خودخواه ، ناصادق و بي توجّه به خواست ديگران بوده ايم ؟ چه كسي را آزار داده ايم ؟ آيا بنا حقّ باعث حسادت و سوءِ ظن و تلخ كاميء كسي شده ايم ؟اشتباه ما در كجا بوده است ؟ بجاي آن ميبايستي چه ميكرديم ؟ تمام اين مطالب را يادداشت كرديم و مورد بررسي قرار داديم .
    بدين ترتيب سعي كرديم كه براي روابط جنسيء خود در آينده ، ايده آل معقولي بسازيم . يكايك روارط خود را به آزمايش گذارديم و هر بار از خود سئوال كرديم كه آيا خود خواهانه است ؟ از خدا خواستيم تا به ايده آلهاي معقول ما شكل بدهد و ما را ياري كند تا مطابق آن رفتار كنيم .
    بايد هميشه بخاطر داشته باشيم كه نيروي جنسيء ما خدادادي است و نبايد خودخواهانه و سرسري از آن استفاده كرد . امّا حقير و نفرت انگيز هم نبايد تصوّر شود . هر فرمي كه ايده آلمان از كار در آيد ، بايد آمادگي رشد بسوي آنرا داشته باشيم . بايد آماده باشيم تا اگر آزاري به كسي داده ايم ، آنرا جبران كنيم و مواظب باشيم كه اينكار ما ، آزار بيشتري به كسي ندهد . بعبارت ساده ، با مسائل جنسي هم مثل بقيّه گرفتاريها رفتار كنيم و در دعا و نيايش از خدا بخواهيم تا در مورد يك يك اين مسائل ما را راهنمائي كند . در صورتيكه از صميم قلب خواستارش باشيم جواب آن خواهد رسيد.
     در مورد مسائل جنسي ما ، فقط خداوند است كه ميتواند قضاوت كند . مشورت با مردم ، معمولاً سودمند است . امّا قضاوت نهائي را به خداوند واگذار ميكنيم . بعضي از مردم بهمان اندازه راجع به امور جنسي فناتيك هستند كه بعضي ديگر بي بند و بارند . ما از راهنمائي ها و افكاريكه تحت تأثير احساسات شديد هستند دوري ميكنيم . حال فرض كنيم از عهده ايده آلي كه برگزيده ايم بر نيائيم و مؤفق نشويم ، آيا مفهومش اينست كه دوباره به اعتياد بر ميگرديم ؟ بعضي ميگويند بله ، امّا اين فقط نيمي از حقيقت است . اين به ما و نيّت ما بستگي دارد ، اگر ما از كرده خود پشيمان باشيم و صادقانه بخواهيم كه خداوند ما را بطرف چيزهاي بهتري هدايت كند ، در آن صورت ايمان داريم كه بخشوده خواهيم شد و در اين ميان درسي نيز خواهيم آموخت . امّا اگر پشيمان نباشيم و با رفتار خود همچنان باعث آزار ديگران شويم ، مطمئناً دوباره به عمق ويراني در مصرف سقوط خواهيم كرد . ما اين حرفها را بعنوان فرض و تئوري نميگوئيم ، بلكه واقعيّتي است كه از تجربهء خود نقل ميكنيم . آنچه كه در مورد امور جنسي ميتوان خلاصه كرد اينست كه ما بطور جدّي براي يافتن يك ايده آل مناسب دعا كرديم ، در هر موردي كه ترديد داشتيم تقاضاي راهنمائي كرديم و سلامت فكر و قدرت انجام كارهاي درست را خواستار شديم . ما اگر مشكلات جنسي زيادي داشته باشيم ، با شدّت هر چه تمامتر وقت خود را صرف خدمت ديگران ميكنيم و به نياز آنان مي انديشيم . اين عمل ،ما را از نفس خود جدا ميكند و هوس شديد ما را آرام مينمايد . تسليم شدن در مقابل اينگونه هوسها ، جز غم و غصّه هيچ نتيجه اي ندارد .

     اگر در مورد ترازنامه ِ خود جدّي بوده باشيم بي شكّ مسائل زيادي را مطرح كرده ايم . ما نفرتهاي خود را برروي كاغذ آورده ايم و آنها را تجزيه و تحليل كرده ايم . ما شروع به فهميدن پوچي و مهلكي اين نفرتها كرده ايم و همچنين به خانمان براندازي ِ وحشتناك آنها پي برده ايم . ما شروع به يادگيري ِ صبوري ، تحمّل ديگران و حسن نيّت كرده ايم . ما حتّي در مورد دشمنانمان هم اين مطلب را رعايت ميكنيم زيرا بآنها بچشم يك بيمار نگاه ميكنيم . ما ليست افرادي را كه آزار داده ايم تهيّه كرده ايم و آماده جبران خسارت شده ايم

  در اين كتاب مكرراً ميخوانيد كه ايمان كاري را براي ما انجام داده است كه خود قادر به انجامش نبوده ايم .حال اميدواريم شما قانع شده باشيد كه خدا ميتواند هر سدّي را كه نفس، ميان شما و او ايجاد كرده است از ميان بردارد . اگر شما در حال حاضر تصميم گرفته ايد و ترازنامه اي از نواقص عمده ِ خود تهيّه كرده ايد ، شروع بسيار خوبي است . زيرا شما تكه هاي بزرگي از حقايق مربوط به خود را هضم كرده ايد .


فصل ششم،شروع اقدامات
پس از تهيّه ترازنامه ، حال چه اقدامي بايد در مورد آن انجام دهيم ؟ كوشش ما پيدا كردن بينشي تازه و رابطه اي جديد با آفريدگار و كشف موانع بين راه بوده است . ما به عيوب بخصوصي اقرار كرديم و انگشت بر روي نقاط ضعف خود گذاشتيم و گرفتاريها را حدوداً مشخّص كرديم . حال زمان آن رسيده است كه از آنها رفع شرّ كنيم  . براي اينكار لازم است در برابر خداوند ، خود و يك انسان ديگر ، به چگونگيء دقيق نقص هاي خود اعتراف كنيم و اين گام پنجم برنامه بهبودي ما است كه در فصل گذشته به آن اشاره شد .
    در ميان گذاشتن نقص هايمان با يك شخص ديگر شايد زياد آسان نباشد و ممكن است پيش خود فكر كنيم كه اقرار به خود كافي است امّا در اين مورد شكّ فراوان است . ما به تجربه دريافتيم كه معمولاً ارزيابي ِ خود بوسيلهِ خود ، كافي نيست و بسياري از ما متوّجه شديم كه لازم است از آن بمراتب فراتر رويم . حال اگر توجّه كنيم كه چرا انجام اين كار لازم است در آن صورت انعطاف بيشتري در مطرح كردن مسائل خود با يك نفر ديگر نشان خواهيم داد . مهّمترين دليل اين است كه اگر اين گام حيّاتي را برنداريم ممكن استبه ترك اعتياد مؤفق نشويم . بارها تازه وارداني را ديده ايم كه سعي كرده اند از بروز بعضي از واقعيّات زندگي ِ خويش خودداري كنند و براي روبرو نشدن با اين تجربه متواضع كننده به روش هاي آسانتري روي آورند امّا تقريباً همگي كارشان به مصرف مجدّد كشيده شد و چون درمورد بقيّه مسائل اين برنامه جدّي بودند از اين لغزش خود بسيار متعجّب شدند ولي بنظر ما تعجّبي ندارد . لغزش آنها به اين خاطر بوده است كه خانه تكاني خود را بطور كامل انجام ندادند . آنها با آنكه ترازنامه خود را تهيّه كردند امّا بعضي از بدترين اقلام را در موجودي ِ خود بحساب نياوردند . آنها فقط ( فكر ميكردند ) از غرور و ترس رفع شرّ كرده اند و فقط (فكرميكردند ) كه سر بزير و متواضع شده اند . آنها آنطور كه بنظر ما لازم است افتادگي ،شهامت و صداقت نياموخته بودند و تا تمام داستان زندگي ِ خود را با يك شخص ديگر در ميان نگذارند توفيقي نصيبشان نخواهد شد .
     معتادين بيشتر از اكثر مردم زندگيء دوگانه اي دارند . معتاد بازيگري است كه شخصيّت صحنه اي خود را بدنياي خارج عرضه ميكند و مايل است مردم او را بآن صورت بشناسند . او خواستار شهرت و اعتبار است  امّا در باطن حسّ ميكند كه استحقاقش را ندارد.
     تناقض و دوگانگي ِ زندگي ِ معتاد در اثر اعماليكه در موقع سورچراني و مستي ، تخدير و بيخبري از خود نشان ميدهد بدتر هم ميشود و وقتي كه بخود ميآيد ، بخاطر اتّفاقات مبهمي كه در خاطرش مانده است ، احساس تنفر و انزجار ميكند . اين خاطرات مانند يك خواب هولناك است و او از فكر اينكه شايد كسي او را ديده باشد بخود ميلرزد و با هر سرعتي كه بتواند اين خاطرات مچاله و در تهِ وجود خود پنهان ميكند و آرزو دارد كه روشنائي روز هرگز بر آن نيفتد . او دائم عصبي است وبسر ميبرد كه نتيجهِ آن ، نياز به مصرف بيشتر است .
     روانشناسان نيز در اين مورد تقريباً با ما هم عقيده اند . ما معتادين با آنكه ميليونها تومان براي معالجهِ خود به روانشناسان پرداخته ايم امّا بجز چند مورد استثنائي هرگز امكان منصفانه به آنها نداده ايم كه به ما كمك كنند . ما بندرت تمام حقيقت را با آنها در ميان گذاشته ايم و يا تجويز آنها را رعايت كرده ايم . ما تمايلي براي گفتن حقيقت به اين اطبإ دلسوز نداشته ايم و با هيچكس ديگر هم صادق نبوده ايم ، بنابراين تعجّب آور نيست كه بسياري از پزشكان چندان عقيده اي به معتادين و شانس بهبوديِشان ندارند !
    ما اگر انتظار عمر دراز و خوشبختي داريم ، لزوماً بايد حداقل با يك نفر كاملاً صادق باشيم . طبيعتاً قبل از آنكه كسي را بعنوان معتمد انتخاب كنيم ، بايد در اين مورد خوب فكر كنيم كه با چه شخصي اين گام مهّم و محرمانه را برداريم . بعضي افراد كه به گروههاي مذهبي تعلق دارند و اعتراف يكي از واجبات مذهب آنهاست جزو وظائفشان است مراجعه كنند و حتّي اگر هيچگونه تعلق مذهبي هم نداشته باشيم ، در ميان گذاردن مطالبمان بافردي كه بوسيله يك مذهب رسمي ، مخصوص به اين كار گماشته شده است ، شايد مناسب باشد. اكثراً ديده ايم كه اين اشخاص سريعاً متوجّه مشكل ما ميشوند و آنرا درك ميكنند . البته گاه به اشخاصي هم برخورده ايم كه هيچگونه دركي از معتادين نداشته اند .
     ما اگر نتوانيم و يا نخواهيم كه اين طريق را انتخاب كنيم ، در آن صورت بايد بين آشنايان خود بدنبال دوست امانت دار و خاطر جمعي بگرديم . اين شخص ميتواند طبيب يا روانشناس ما باشد و يا از بين اقوام انتخاب شود امّا شايد در موقعيّتي نبايد بهاي نجات ما را آنها بپردازند ، ما داستان و مسائل خود را با كسي در ميان ميگذاريم كه بتواند آنرا درك كند و در عين حال تأثيري هم در زندگيش نداشته باشد . قاعدهء كلّي انجام اين كار اينست كه ما بايد در مورد خود سختگير و در مورد ديگران هميشه ملاحظه كار باشيم .
    با آنكه شديداً لازم است مطالب خود را با شخص ديگري درميان بگذاريم امّا شايد در موقعيِّتي باشيم كه امكان يافتن شخص مناسبي برايمان وجود نداشته باشد و فقط در آن صورت ميتوان اين قدم را به تعويق انداخت ، با اين حال لازم است كاملاً آماده باشيم تا در اوّلين فرصت به آن بپردازيم ، دليل عنوان كردن مطلب فوق اين است كه ما ترجيح ميدهيم اين قدم را با شخص ذيصلاحي برداريم ، شخصيكه از قابليِت رازداري برخوردار باشد ، وضع ما را كاملاً درك كند ، بر هدف ما صحّه بگذارد و سعي در تغئير دادن برنامه هاي ما نكند امّا نبايد از اين مطلب بعنوان بهانه اي استفاده كنيم و كار امروز را به فردا بياندازيم.
     پس از يافتن شخص مورد نظر ، ديگر اتلاف وقت جائز نيست و بايد ترازنامه ِ خود را مقابل خود بگذاريم و آماده يك نشست و صحبت طولاني باشيم . لازم است براي مخاطب خود تشريح كنيم كه در حال انجام چه كاري هستيم و چرا بايد انجامش دهيم و او بايد متوجّه شود كه زندگي ِ ما به آن بستگي دارد . با يك چنين برخوردي ، مردم اكثراً از كمك به ما خوشحال ميشوند و از اعتماد ما نسبت به خود مفتخر خواهند شد .
     ما غرور را زير پا ميگذاريم و دست بكار ميشويم و كليه ضعف هاي اخلاقي و نكته هاي سياه گذشته را از تاريكي بيرون ميكشيم . پس از آنكه اين قدم را بدون از قلم انداختن هرگونه مطلبي بپايان رسانديم ، از خود احساس رضايت خواهيم كرد و آنوقت است كه ميتوانيم در چشم دنيا نگاه كنيم . احساس تنهائي از ميان ميرود ، صلح و آرامش وجودمان را فرا ميگيرد ، ترس از ما ميگريزد و احساسنزديكي با آفريدگار آغاز ميشود . ما احتمالاً در زندگي ِ گذشته خود از اعتقادات روحاني برخوردار بوده ايم امّا آنچه كه اكنون بدان دست ميابيم يك تجربهِ روحاني است و ما ميتوانيم معنويّت را تجربه كنيم . در اين مرحله معمولاً احساس ميكنيم كه مشكل اعتيادمان از ميان رفته است و ما در پهنهِ بي انتهائي دست در دست روح كائنات در حركت هستيم .
    پس از مراجعت به منزل در كنج خلوت و بي صدائي مينشينيم و آنچه را كه انجام داده ايم مرور ميكنيم و بخاطر شناخت بهتري كه از خدا پيدا كرده ايم از او سپاسگزاري ميكنيم و سپس دوباره به قسمت قدمهاي دوازده گانهِ اين كتاب مراجعه ميكنيم و با دقّت پنج قدم پيشنهادي ِ اوّل را دوباره ميخوانيم و از خود سئوال ميكنيم كه آيا چيزي را ازقلم انداخته ايم ؟ ما در حال ساختن پلي هستيم تا بتوانيم از روي آن بسوي آزادي گام برداريم ، آيا پايه و اساس كار تا اين جا محكم است ؟ آيا سنگ هاي زير بنا ، همگي درجاي خود استوارند ؟ آيا در مورد ملاط پايه ِ كار ، خساست بخرج نداديم ؟ آيا سعي نكرده ايم ملاط را بدون سيمان بسازيم ؟اگر از جوابهاي خود راضي باشيم ، در آن صورت قدم ششم را شروع ميكنيم . ما ضرورت تمايل را مرتباً تأكيد كرده ايم ، آيا اكنون حاضريم بگذاريم خداوند تمام آنچه را كه به اقرار خودِ ما ايراد دارد برطرف كند ؟ آيا اجازه ميدهيم آنها را از ما بگيرد ؟ همگي ِ آنها را ؟ اگر هنوز به مسئله اي چسبيده ايم و آماده واگذاري ِ آن نيستيم ، براي پيدا كردن تمايل و آمادگي از خدا طلب كمك ميكنيم .
     ما وقتي آماده شديم ، ميگوئيم : « آفريدگارا ، من اكنون آماده ام كه تمام خوب و بد وجودم را بتو بسپارم، تمنّا دارم يك يك نقص هاي درونم را كه سدّ راه خدمت بتو و همنوعان من است برطرف كني و قدرتي عطا فرمائي تا از اين پس ، به خدمت تو كمر بندم» در اين جا گام هفتم را بپايان رسانده ايم .
     حال لازم است اقدامات بيشتري را نيز انجام دهيم . ما متوجّه ميشويم كه « ايمان بي عمل مرگ است »يعني ايمانيكه با حركت توأم نباشد بمرگ خواهد انجاميد . بگذاريد به گامهاي هشتم و نهم نگاه كنيم . ما ليستي از تمام كسانيكه به آنها زيان رسانده ايم تهيّه كرده ايم و مايل بجبران گذشته ها هستيم ، اين همان ليستي است كه در متن ترازنامه خود منظور كرده ايم . ما خود را مورد ارزيابي ِ دقيق قرار داده ايم و اكنون بايد لطمه هائي را كه بهمنوعان خود وارد كرده ايم جبران كنيم . ما ميخواهيم خرده ريزهائي را كه در اثر هواي نفس و ادارهِ صحنه زندگي بميل خود ، نباشد ، رويهم انباشته شده است جارو كنيم ، اگر ميل انجام اين كار در ما نباشد ، براي تمايل به آن ، دست بدعا برميداريم . بخاطر داشته باشيد كه در شروع كار توافق كرديم براي غلبه بر اعتياد بهر اقدامي دست بزنيم .
     احتمال دارد ما هنوز در كار خود مردّد باشيم و وقتي به ليست همكاران و دوستانيكه آزارشان داده ايم نگاه كنيم ، از برخورد معنوي با بعضي از آنها  احساس خجالت كنيم .  اطمينان داشته باشيد كه درموردبعضي از افراد ، نيازي هم به اينكار نيست و احتمالاً در اولّين برخورد نبايد در مورد جنبه روحاني كارمان تآكيدي كنيم ، زيرا ممكن است در آنها ايجاد تعصُبي برانگيخته شود . درست است كه ما سعي ميكنيم بزندگي خود سروسامان دهيم امّا اين بخودي ِ خود پايان كار نيست و هدف اصلي ِ ما بوجود آوردن شرائطي است كه بما امكان دهد با حداكثر انرژي به خدمت خدا و اطرافيانمان در آئيم و بنظر عاقلانه نيست در برخورد با شخصي كه هنوز از بي عدالتي رنج مي برد اعلام كنيم كه مذهبي شده ايم . اين عمل مانند آنست كه بوكسوري در رينگ مشت زني چانه خود را به حريف نشان دهد . چرا خو را در شرائطي بگذاريم كه فناتيك و خشكه مقدّس قلمداد شويم ؟ اين ممكن است باعث شود كه شانس رساندن پيام سودمند بآنها را در آينده از دست بدهيم . خلوص نيِّتيكه ما براي جبران اشتباهات از خود نشان داده ايم مسلماً تأثير شگفتي در شخص مورد نظر بجا خواهد گذاشت و او بيشتر علاقمند خواهد بود كه شاهد اعمال ما در جبران مافات باشد نه اكتشافات روحاني ِ ما.
    از اين مطلب نبايد بعنوان بهانه اي براي پشت گوش انداختن مبحث خدا استفاده كرد . ما در موقع لزوم و درصورت گرفتن نتيجه مثبت عقائد محكم خو را معقولانه و با تدبير بيان مي كنيم . حال چگونه با كسيكه از او نفرت داريم برخورد كنيم ؟ امكان دارد زياني كه او بما زده است بيشتر از زياني باشد كه ما باو زده ايم و با آنكه ممكن است نسبت به او انعطاف بيشتري پيدا كرده باشيم امّا هنوز رغبتي به اقرار اشتباهات گذشته خود نداشته باشيم . ما حتّي اگر از كسي خوشمان نيايد هم بايد دندان بر روي جگر بگذاريم و كار را بانجام برسانيم . مسلماً مراجعه به دشمن از مراجعه به دوست مشكل تر است امّا سود و تأثيرآن براي ما بمراتب بيشتر خواهد بود . ما با نيّت اغماض و كمك بديدار شخص مورد نظر ميرويم و به احساس بدي كه داشته ايم اعتراف ميكنيم و تأسف خود را ابراز ميداريم .
     ما هرگز انتقاد و جرّوبحث نميكنيم و فقط بسادگي ميگوئيم كه خلاصي از مشكل اعتياد ، تنها در صورتي برايمان امكان دارد كه با تمام وجود به جبران خطاهاي گذشته بپردازيم . ما بآنجا ميرويم كه دوروبر خود را تميز كنيم ، زيرا ميدانيم تا اين كار بانجام نرسد هيچ كار مهّم ديگري ميسّر نخواهد بود .
    ما هرگز براي طرف مقابل تكليفي معيّن نمي كنيم و در مورد اشتباهات او صحبتي بميان نميآوريم و فقط به مطالب خود ميپردازيم . اگر برخوردي صادق، آرام و پذيرا داشته باشيم نتيجه كا ر ، ما را بسيار راضي خواهد كرد . نود درصد از مواقع ، آنچه كه انتظار نداريم اتّفاق خواهد افتاد . گاه ممكن است طرف مقابل هم به قصور خود اقرار كند و كينه هاي قديمي در عرض يكساعت از ميان برود .
    بندرت ممكن است كه نتيجه رضايت بخش نباشد . گاه دشمنان سابق كارمان را ستايش و برايمان آرزوي مؤفقيِّت ميكنند و حتّي ممكن است پيشنهاد كمك كنند و يا بر عكس احتمال دارد ما را از دفتر خود بيرون بياندازند امّا براي ما تفاوتي ندارد زيرا ما كار خود را انجام داده ايم و ديگر تعهدي نداريم و مانند آبي است كه از جوي گذشته باشد .
    بيشتر معتادين بدهكاري بالا ميآورند . ما طلبكاران خود را در جريان كاري كه مشغول آن هستيم قرار ميدهيم .مطالب خود را بدون طفره رَوي بيان ميكنيم و با داستان اعتياد خود سر آنها را بدرد نميآوريم . آنها معمولاً جريان را ميدانند امّا نميگذاريم ترس از ضرر مالي باعث شود كه راجع به بيماري ِ اعتياد خود حرفي نزنيم يا روشي كه ما در پيش داريم حتّي بيرحم ترين طلبكاران هم گاه باعث تعجّب ما خواهند شد . پس از ابراز تأسف ، بهترين شرائط ممكن را بطرف مقابل پيشنهاد ميكنيم و اقرار ميكنيم كه اعتياد ما باعث قصور ما درپرداخت بدهي شده است . بايد بر ترس خود از طلبكاران غلبه كنيم و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نباشيم زيرا ممكن است ترس از روبرو شدن با آنها عاقبتش سقوط به ورطهء اعتياد باشد .
     ممكن است مرتكب جرمي شده باشيم كه در صورت برملا شدن ما را بزندان بياندازند . ممكن است در مورد حسابهاي خود كم و كسر داشته باشيم و قادر به باز پس دادن آن نباشيم. البته ما قبلاً تمام اين مطالب را بطورمحرمانه در مقابل يك شخص ديگر اقرار كرده ايم امّا اطمينان داريم كه در صورت برملا شدن آن راز يا بزندان ميرويم و يا شغلمان را از دست خواهيم داد . ممكن است فقط مرتكب خطاهاي جزئي شده باشيم . مانند دستكاري در خرج سفر كه بيشتر ما اينگونه كارها را انجام داده ايم . شايد ازدواج دوباره اي كرده ايم و نفقهِ زن اوّل را نپرداخته ايم و او نيز از اين عمل خشمگين شده و ورقه جلب ما را از دادگاه گرفته است . اين يكي از گرفتاريهاي معمولي است .
     پرداختن اينگونه غرامات ، طرق مختلفي دارد امّا در اين راه بايد از چند اصل كلّي پيروي كنيم . اوّل بخود يادآور ميشويم كه تصميم گرفته ايم براي حصول به يك بيداري روحاني بهر اقدامي دست بزنيم . سپس از خدا كمك مطلبيم تا ما را در انجام اين مهّم ياري دهد . حتّي اگر انجام اينكار زيان شخصي هم برايمان ببار آورد ، يا شغل و آبرويمان را بخطر اندازد و يا بزندانمان افكند فرقي نميكند . ما بايد پيه تمام اين چيزها را بتن خود بماليم زيرا مجبوريم . هيچ چيز نبايد باعث تزلزل ما شود .
     ما چون پاي ديگران هم در كار است . نبايد بيگدار به آب بزنيم و رل فدائي ابلهي را بازي كنيم كه بي جهت زندگيء ديگران را فداي مصون ماندن خود از منجلاب اعتياد ميكند. مردي را ميشناسيم كه براي دوّمين بار ازدواج كرده بود امّا مشروبخواري و خشم و دلخوري باعث شده بود كه از پرداخت نفقه همسر سابق خود-داري كند . همسر سابق كه از اين بابت صدمه ديده بود بدادگاه شكايت كرد و حكم جلب او را گرفت . اين دوست كه بتازگي روش زندگيء ما را گرفته و كاري هم دست و پا كرده بود ، آهسته آهسته ميرفت سامان بگيرد كه اين مسائل برايش پيش آمد . بنظر ميرسيد كه در اين شرائط ، تسليم شدن به دادگاه عملي تحسين آميز و قهرمانانه باشد و به نظر ما او ميبايست در صورت لزوم اينكار را انجام ميداد .
     در صورتيكه كار اين مرد بزندان ميكشيد امكان پرداخت مخارج هيچيك از همسران و فرزندانش را نداشت . بنابراين باو پيشنهاد كرديم كه براي همسر اوّل خود نامه اي بنويسد ، به اشتباهات و قصور خود اقرار نمايد و طلب بخشش كند . او اين كار را انجام داد ، كمي پول حواله كرد و در مورد زندگي آينده خود نيز توضيحاتي داد و گفت در صورتيكه همسرش اصرار داشته باشد كاملاًً آماده است كه بزندان برود امّا همسر او اصراري نداشت و مسئله بخير گذشت .
     در صورتيكه اقدامات ما احتمال درگير كردن ديگران را داشته باشد ، لازم است قبلاً از افراد مربوطه اجازه كسب اجازه كنيم . پس از مشورت با آنها و مشخّص كردن قدم مهمّي كه قرار است برداريم از خدا طلب ياري ميكنيم و بدون هيچگونه ترسي آنرا انجام ميدهيم.
     در اينجا داستان يكي از دوستان ما مصداق پيدا ميكند . او در دوران مشروبخواري ، مبلغي بدون رسيد از يك رقيب تجارتي قرض ميكند امّا بخاطر تنفري كه از رقيب خود داشته است ، بعدها دريافت پول را انكار مينمايد و از اين قضيّه به عنوان حربه اي براي بي اعتبار كردن رقيب خود سواستفاده ميكند . او در واقع كار خطاي خود را وسيله ريختن آبروي ديگري ميكند و نتيجتاً رقيب همه چيز خود را از دست ميدهد .
     دوست ما احساس ميكرد كه نميتواند اشتباهش را جبران كند و ميترسيد اگر حقيقت را بگويد آبروي شريك فعلي خود را ببرد ، باعث سرشكستگي خانواده خود شود وكسب خويش را نيز از دست بدهد . چطور ميتوانست بخود اجازه دهد آنها را كه باو بستگي دارند در اين ماجرا گرفتار كند ؟ چطور ممكن بود كه بتواند درملإ عام بي گناهيء رقيب سابق خود را اعلام كند ؟
    دوست ما پس از مشورت با همسر و شريك خود به نتيجه رسيد كه انجام اين ريسك ، بهتر از گنهكار بودن درمقابل آفريدگار است . او متوجّه شد كه در مورد اين كار بايد به خدا توكّل كند و گرنه دوباره به دام اعتياد خواهد افتاد كه درآنصورت بهر حال همه چيز از بين ميرود . دوست ما پس از سالها دوري از كليسا ، يكروز براي اوّلين بار بآنجا ميرود و پس از اتمام موعظه ، بي سروصدا از جاي خود بلند ميشود و تمام ماجرا را تعريف ميكند . اين اقدام او باعث تحسين همگان ميشود و دوست ما اكنون يكي از معتمدان شهر خود ميباشد.        
    باحتمال زياد ما گرفتاريهاي خانوادگي داريم يا شايد روابط عاشقانه اي داشته باشيم كه نخواهيم كسي از آن مطلع شود . ما شكّ داريم كه معتادين در اساس با ديگران تفاوت چنداني داشته باشند امّا بهر حال اعتياد روابط جنسي را ميان زن و شوهر مختل ميكند . زندگي با يك معتاد باعث ميشود كه همسر او خسته و رنجيده شود و در نتيجه ارتباط و آميزش آنها نيز از بين ميرود . اين مطلب از هر لحاظ قابل درك است امّا از طرف ديگرشوهر احساس تنهائي ميكند و بحال خود متأسف ميشود و پرسه زدن در كلوپهاي شبانه يا شبيه آنرا آغاز ميكند تا بلكه مكملي براي عيش خود دست و پا كند . شايد با زني كه « درك ميكند » در خفا روابط هيجان آوري را شروع كند و در واقع ممكن است كه اين زن قادر به درك او هم باشد امّا بهر حال در اين مورد چه بايد كرد ؟ مرد درگير معمولاً در اين اقدام از احساس ندامت شديدي رنج ميبرد . مخصوصاً اگر همسروفادار و شجاعي داشته باشد كه از دروازه هاي جهنّم بخاطر او عبور كرده باشد .
     داستان هر چه كه باشد ، قاعدتاً اقداماتي براي تصحيح آن لازم است . اگر مطمئن باشيم كه همسرمان از قضيّه مطلع نيست آيا بايد او را در جريان بگذاريم ؟ از نظر ما هميشه نه . اگر همسر ما بطور كلّي از بي بند وباريء مطلع باشد آيا بايد مشروح آنرا به تفصيل برايش توضيح دهيم ؟ ما بدون شكّ بايد به قصور خود اقرار كنيم امّا اگر همسر در مورد جزئيات مصرانه پي گيري كند بايد باو بگوئيم كه ما اجازه درگير كردن ديگران را نداريم و با آنكه از كرده پشيمان هستيم و به اميد خدا ديگر آنرا تكرار نخواهيم كرد امّا بيش از اين ديگر كاري از دست ما ساخته نيست . ما ميدانيم كه ممكن است استثناهاي قابل توجّهي وجود داشته باشد و اصلاً مايل نيستيم هيچگونه قاعده اي براي اينكار معيّن كنيم امّا با اين تفصيل ما به اين نتيجه رسيده ايم كه اين بهترين روشي است كه ميتوانيم اتخاذ كنيم .
     طريقهِ پيشنهاديِ مايك طرح يك طرفه نيست و همانقدر كه براي شوهر مفيد است براي زن هم هست و اگر ما بتوانيم قضيّه را فراموش كنيم همسر ما هم ميتواند . بهر حال بهتر است بي جهت از كسي اسمي نبريم كه مبادا همسرمان حسادت خود را بر سر او خالي كند.            
    ممكن است در بعضي موارد نياز به حدّاكثر صراحت باشد . هيچكس از خارج نميتواند اينگونه مطالب خصوصي را بررسي و ارزيابي كند . شايد زن و شوهر به اين نتيجه برسند كه بهتر است راه محبّت و مهرباني و درك را انتخاب كنند و گذشته را بگذشته ها بسپارند . ممكن است هر يك دست بدعا بردارند و خوشحالي طرف ديگر را در صدر دعاي خود قرار دهند و هميشه بخاطر داشته باشند كه با يكي از مخرّب ترين احساسات انساني يعني حسادت سروكار دارند . در ميدان جنگ يك فرمانده عاقل بجاي ريسك و شاخ بشاخ شدن ميتواند از جناح ديگري وارد شود و قائله را ختم كند .
     اگر اشكالات فوق هم در كار نباشد . مطالب زياد ديگري وجود دارد كه بايد بآنها رسيدگي كنيم . گاه از يك معتاد ميشنويم : تنها كاري كه بايد انجام دهم دوري از موّاد مصرفي است . البته كه بايد از هر نوع آلودگي دوري كند و اگر نكند خانه و خانواده اي برايش باقي نميماند . امّا هنوز راه  دور و درازي در پيش دارد و تا جائيكه تمام رفتار ناشايست و مبهوت كنندهِ خود را نسبت بهمسر و والدين جبران كرده باشد فاصله ها دارد . درجهِ صبر و تحمّل همسران و مادران معتادين از حدود متعارف ميگذرد و اگر اينطور نبود ، اكنون اصلاً خانواده اي وجود نداشت و شايد تا بحال ما هم مرده بوديم .
     معتاد همچون گردبادي تنوره كشان از ميان زندگي ِ ديگران ميگذرد . دلها ميشكنند ، رابطه هاي شيرين ميميرند و صميميّت ها ريشه كن ميشوند . عادات خود خواهانه و بي توجّهي او به خواست ديگران باعث ميشود كه آشوب و اضطراب بر خانه سايه افكنَد . از نظر ما مردي كه ميگويد دوري از اعتياد كافي است از روي بي فكري اين حرف را ميزند . او مانند دهقاني است كه پس از برگشتن از صحرا متوجّه ميشود خانه و مزرعه اش بكلّي ويران شده  است امّا بهمسرش ميگويد : « عيال مثل اين كه اينجا هيچ اتّفاقي نيفتاده ، خوشحال نيستي كه ديگه باد نمياد ؟»
    بلي يك دوره طولاني بازسازي در پيش داريم و بايد مشغول شويم . مِن و مِن كردن ، تأسُف و پشيماني بهيچ وجه جوابگوي آن نيست . بايد با خانوادهِ خود بگفتگو بنشينيم و تمام مسائل گذشته را بدانگونه كه اكنون ميبينيم تجزيه وتحليل كنيم . بايد مراقب باشيم كه از آنها انتقادي نكنيم . حتّي اگر نقس هاي آنها چشمگير هم باشد فرقي نمي كند . باحتمال زياد رفتار خود ما باعث قسمتي از آن شده است . بنابراين در مورد مسائل خانوادگي يك خانه تكاني انجام ميدهيم . در دعا و نيايش صبح هر روز از آفريدگار طلب راهنمائي ميكنيم . راه صبر و حوصله ، تحمّل ، مهرباني و عشق را جويا ميشويم .
     زندگي روحاني تئوري نيست بلكه بايد عملاً بدان طريق زندگي كنيم . در صورتيكه خانواده ِ ما تمائلي براي زندگي بطريقهِ روحاني نداشته باشد ، اصرار موردي نخواهد داشت و نبايد مرتّب بحث اصول روحاني را به پيش كشيد .آنها بوقت خود تغئير خواهند كرد . اعمال و رفتار ما بيش از حرفهاي ما در مجاب كردن آنها تأثير خواهد كرد . بايد بخاطر داشت كه ده يا بيست سال ، زندگي با يك معتاد ، هر كسي را شكّاك و بي اعتماد ميكند.
         ممكن است اشتباهاتي باشند كه ما هرگز نتوانيم بطور كامل آنها را جبران كنيم . در اينگونه شرائط اگر بتوانيم صادقانه بخود بگوئيم كه در صورت امكان بطور حتم آنرا جبران ميكرديم ، ديگر جائي براي نگراني وجود نخواهد داشت . ملاقات بعضي از مردم گاه ممكن نيست ، در اينگونه موارد از طريق نامه ، مطالب را صادقانه با آنها در ميان ميگذاريم . ممكن است دلائل معتبري در بتعويق انداختن بعضي از اين موارد وجود داشته باشد امّا تا جائيكه امكان دارد آنرا به عقب نمياندازيم . بايد با تدبير معقول ، ملاحظه كار و متواضع باشيم امّا در عين حال نبايد خود را كوچك كنيم و خوار و خفيف شويم . ما بعنوان بندگان خدا ، بر روي پاي خود ميايستيم و در مقابل هيچكس زانو نمي زنيم .
    در صورتيكه در اين مرحله از بازسازي ِخود از تحمّل رنج و زحمت ابا نكنيم ، قبل از رسيدن به نيمهِ راه ازنتيجهِ آن مبهوت ميشويم . ما با احساس آزادي و خوشحالي ِ تازه اي آشنا ميشويم . از گذشتهِ خود متأسف نيستيم و آرزوي فراموش كردنش را هم نميكنيم . مفهوم آرامش را درك و بمعناي صلح و آشتي پي ميبريم . هر قدر هم كه بقعر رفته باشيم ، بدنبال راهي ميگرديم تا ديگران ار تجربهِ ما بهره مند شوند . احساس بي ثمري و افسوس از ميان ميرود . علائق خودخواهانه را از دست ميدهيم . بمسائل مربوط به همنوعان علاقمند ميشويم . خودپرستي تحليل ميرود . طرز تلقّي و برخورد ما با زندگي بكلْي تغئير ميكند . ترس از مردم و بي پولي از ميان ميرود . دانش حلّ و فصل مسائلي را كه قبلاً گيجمان ميكردند پيدا ميكنيم . دفعتاً متوجّه ميشويم كه خداوند كاري برايمان انجام داده است كه خود قادر بانجامش نبوده ايم .
    آيا اينها وعده هاي گزافي هستند ؟ بنظر ما نه . اين وعده ها درمورد ما بخود جامهِ عمل پوشيده اند . گاه بسرعت و گاه به آهستگي امّا در صورتيكه براي بدست آوردنشان بخود زحمت دهيم بطور حتم بوقوع خواهند پيوست .
     اكنون ما درقدم دهم هستيم . به نوشتن ترازنامه شخصي ِ خود ادامه ميدهيم و اشتباهات تازه خود را در زندگي جبران ميكنيم . ما اين طريقه ِ زندگي را همانقدر جدّي پي گيري ميكنيم كه در جبران اشتباهات قديم خود دنبال كرديم . ما اكنون پا به سرزمين روح و معنا گذارده ايم . اقدام بعدي ِ ما رشد در درك و تفاهم و تأثير و كاربري است و اين داستان يك روزه نيست ، براي تمام زندگي است . ما مرتباً بايد مراقب خودخواهي ، نادرستي ، رنجش و خشم و ترس باشيم . و وقتي پيدايشان ميشود فوراً از خدا ميخواهيم كه آنها را برطرف كند و مسئله را با يك نفرديگر در ميان ميگذاريم . اگر زياني بكسي رسانده باشيم سريعاً جبران ميكنيم و سپس افكار خود را مستقيماً بر روي كسي كه بتوانيم به او كمك كنيم متمركز ميكنيم . حرف رمز ما ، عشق بمردم و تحمّل است .
     ما ديگر با هيج كس و هيچ چيز جنگي نداريم ، حتّي با مخدْرات و مسكرات و روان گردانها ، زيرا اكنون ديگر سلامت فكر خود را باز يافته ايم . بندرت ممكن است بفكر مصرف بيفتيم و اگر احياناً وسوسه شويم ، همچون شعلهِ آتش از آن دوري ميكنيم . واكنش هاي  ما معقول و طبيعي خواهد بود و خواهيم ديد كه بدون دخالت خودما اتّقاق افتاده است . متوجّه ميشويم كه بدون هيچگونه كوشش و فكري كه از جانب ما شده باشد ، ديد و طرز تلقّي ِ تازه اي نسبت به مخدّرات ، مسكّرات و روان گردانها پيدا كرده ايم . معجزه در اينست كه تمام اين جريان ، خود بخود اتّفاق مياُفتد ما ديگر با هيچ نوع موّادي در جنگ نيستيم ، فرار از وسوسه هم لازم نيست . احساس ميكنيم كه گوئي ما را در حالت بي طرفي قرار داده اند . حالتي مطمئن و مصون . بدون آنكه حتّي سوگندي خورده يا عهدي بسته باشيم ميبينيم كه مشكلمان بر طرف شده است و ديگر وجود خارجي ندارد . در ما نه احساس غره گي خواهد بود و نه ترس ، بنا برتجربهِ ما تا جائيكه در حفظ شايستگي ِ روحاني خود كوشا باشيم ، واكنش هاي ما بهمين ترتيب ادامه خواهند يافت .
    گاه ممكن است برنامه روحاني ِ خود را شروع كنيم امّا در بين راه براي رفع خستگي متوقّف شويم كه در آن صورت مستقيماً بطرف گرفتاري خواهيم رفت . موّاد تخديري دشمني است « آب زير كاه » و ما از آن شفإ پيدا نكرده ايم ، چيزي كه ما پيدا كرده ايم مهلت روزانه ايست كه نگه داشتنش بستگي مستقيم به چگونگي ِ نگهباني ما از حالات روحاني مان دارد . ما بايد هر روز دور نماي ميل و اراده ِ خداوند را در تمامي ِ اعمال روزانه ِ خود بگنجانيم . ببينيم كه چطور ميتوانيم خادم بهتري باشيم و بجاي خواست خود به خواست او گردن نهيم . اينها افكاري است كه بايد در تمام اوقات در خود زنده نگه داريم . در اين راه ميتوانيم هر چقدر كه بخواهيم از نيروي اراده ِ خود هم بهره برداري كنيم . در واقع اين طريقهِ صحيح استفاده از اراده است .
     مطالب فراواني دربارهِ كسب نيرو و الهام وراهنمائي از صاحب كلّ قدرتها و دانشها بيان كرديم . اگر پيشنهادهاي مذكور را بطور دقيق دنبال كرده باشيم ، در اين مرحله آغاز حركت روح لايزالش را در وجود خود احساس ميكنيم و تا حدودي « خداآگاه » ميشويم و متوجّه خواهيم شد كه فرم گيري و پرورش اين حسّ ششم سرنوشت ساز ، در ما شروع شده است . امّا هنوز قدمهاي ديگري در پيش داريم كه مفهوم آن اقدامات بيشتر است .
    قدم يازدهم دعا و نيايش را پيشنهاد ميكند .  در مورد مسئله دعا ، ما نبايد خجالت بكشيم . مردماني بهتر از ما مرتباً از آن استفاده ميكنند . اگر طرز تلقّي و برخورد صحيحي با آن داشته باشيم و روي آن كار كنيم ، كارگر مياُفتد . در اين مورد سربسته صحبت كردن خيلي آسانتر است امّا ما مطمئنيم كه ميتوانيم پيشنهادهاي دقيق و با ارزشي عرضه كنيم .
    ما هرشب قبل از خواب جزئيات آنروز را مرور و بررسي ميكنيم . آيا خشمگين ، خودخواه نادرست و يا وحشتزده بوده ايم ؟ آيا معذرتي بدهكاريم ؟ آيا مطلب ناگفته اي داريم كه بايد با شخص ديگري در ميان بگذاريم ؟ آيا با همه مهربان و با محبّت بوده ايم ؟ آيا كاري بود كه ميتوانستيم بهتر انجامش دهيم ؟ آيا فكرمان در بيشتر مدّت روز ، به خودمان مشغول بوده است ؟ يا در فكر كمك به ديگران و خدمت به زندگي بوده ايم ؟ ما در عين حال بايد مراقب باشيم كه به ورطهِ نگراني پشيماني و خاطرات بيمار نيُفتيم ، زيرا باعث خنثي شدن تأثير ما در كمك به ديگران خواهد شد . پس از مرور جريانات روز از خدا طلب بخشش ميكنيم و در مورد تصحيح اقدامات خود جوياي راهنمائي ميشويم .
    هر روز پس از برخاستن از خواب راجع به 24 ساعت آينده فكر ميكنيم و نقشه هاي آنروز خود را مورد بررسي قرار ميدهيم . قبل از شروع از خداوند ميخواهيم كه به افكار ما جهت ومسير دهد و آنرا از نيّت هاي حسرت آلود، نادرست و خود پرستانه دور كند . در صورت دارا بودن اين شرئط ميتوانيم از قواي فكري ِ خود با اطمينان بهره برداري كنيم . خداوند عقل را به همين خاطر به ما داده است . وقتي افكار ما از نيّات غلط پاك شود ، سطح فكر ما بمرتبهِ بالاتري خواهد رسيد .
    پس از بررسي ِ برنامهِ روز ممكن است متوجّه شويم كه قادر به تصميم گيري نيستيم و نميدانيم چه راهي را انتخاب كنيم . در اينجا از خدا ميخواهيم كه بما الهام دهد و ما را از آگاهي ِ دروني و قدرت تصميم گيري برخوردار كند . سپس آرام ميشويم ، آسان ميگيريم و تقلّا نميكنيم . پس از دنبال كردن اين روند گاه تعجّب ميكنيم كه جواب درست از كجا آمده است . آنچه كه در گذشته يك حدس يا يك الهام گاه بگاه بيش نبود ، تدريجاً بصورت قسمت فعّالي از فكر ما در ميآيد . امّا از آنجا كه در اين مورد كم تجربه ايم و روابط آگاهانهِ خود را با پروردگار بتازگي شروع كرده ايم ، احتمال الهام گيري ِ ما در تمام اوقات ، چندان زياد نيست و اگر يك چنين انتظاري داشته باشيم ممكن است بهاي آنرا بپردازيم . امّا بهر حال ما متوجّه شديم كه افكارمان بمرور زمان بيشتر و بيشتر بر محور الهام قرار ميگيرد و ما بتدريج بدان اعتماد و اتكإ پيدا ميكنيم .
    ما معمولاً نبايش خود را با يك دعا خاتمه ميدهيم و براي آگاهي از قدم هاي بعدي خود در طول مدّت روز تقاضاي راهنمائي ميكنيم . آنچه را كه لازمهِ برخورد با مشكلات است طلب مينمائيم . خصوصاً تقاضا ميكنيم كه ما را از هواي نفس برهاند . مراقبيم كه فقط براي خود چيزي نخواهيم و تنها در صورتي ميتوانيم براي خود تقاضائي بكنيم كه به ديگران كمك كند . ما كاملاً مواظبيم كه هرگز براي ارضاي حسّ خودخواهي ِ خود درخواستي نكنيم . بسياري از ما وقت زيادي در اين مورد تلف كرده اند كه هيچ نتيجه اي نداشته است و چراي آن به وضوح روشن است .
     اگر موقعيّت اجازه دهد از همسر يا دوستان خود دعوت ميكيم كه در دعا و نيايش صبحگاهي ِ ما شركت كنند . اگرتعلّق مذهبي داريم كه فرائض واجبي براي صبح دارد ، در آنهم شركت ميكنيم . اگر تعلق مذهبي نداريم بهتر است چندين دعا كه اصول ما را بيان كند انتخاب و حفظ كنيم . كتابهاي مفيد نيز در اين مورد بسيار است و دربارهِ آن ميتوان از توصيّه هاي كشيش ها ، وعاظ و يا خاخام ها استفاده كرد . توجّه كنيد و ببينيد در كجاست كه مردم مذهبي راهشان درست است و سعي كنيد از آنچه كه عرضه ميكنند بهره برداري كنيد.    

    در طول روز وقتي مشكوك و مردّد و آشفته ايم ساكت ميشويم و از خدا ميخواهيم كه فكر و راه درست را بما نشان دهد و مرتباً بخود يادآور ميشويم كه ما ديگر كارگردان صحنه نيستيم . متواضعانه با خود تكرار ميكنيم : « اراده ، ارادهِ اوست » بدين ترتيب از جانب هيجانات ، ترس ، غضب ، نگراني ، افسوس و يا تصميمات احمقانه آسيب چنداني نخواهيم ديد . دفّت ما بمراتب بيشتر ميشود و بسادگي خسته نميشويم و انرژي ِ خود را مانند زمانيكه سعي داشتيم زندگي را بميل خود ترتيب دهيم بيهوده و احمقانه هدر نميدهيم . اين روش حقيقتاً كار ميكند و مؤثر است . ما معتادين مردمان بي انضباطي هستيم . بنابراين ميگذاريم خداوند بصورت ساده اي كه قبلاً تشريح شد بما انضباط دهد امّا اين تمام داستان نيست و اقدامات بيشتر و بيشتري در پيش است . «ايمان بي عمل مرگ است » فصل بعدي تماماً به قدم دوازدهم اختصاص داده شده است .



فصل هفتم،كار كردن با ديگران
تجربه عملاً نشان داده است كه هيچ چيز باندازهِ كمك و كار فشرده با معتادين ما را از بازگشت به اعتياد در امان نگاه نميدارد . حتّي در جاهائيكه اقدامات ديگر به نتيجه نميرسند، اين روش مؤثر واقع ميشود . دوازدهمين پيشنهاد ما اين است :

اين پيام را بديگر معتادين برسان ! و بدان در جائيكه از دست هيچكس كاري ساخته نيست ، اين توئي كه قادر بكمك هستي و ميتواني اعتماد آنها را جلب كني . فقط بخاطر داشته باش كه آنها شديداً بيمارند
از نزديك شاهد بهبوديِ مردم بودن بزندگي مفهوم تازه اي ميدهد . وقتي كه مي بينيم آنها هم به نوبهِ خود بديگران كمك ميكنند ، وقتيكه مي بينيم احساس تنهائي از ميان رفته است ، وقتيكه مي بينيم انجمن مودّتي در كنارمان پا گرفته است و دوستان زيادي دوروبر خود داريم ، درك اين مفهوم آسانتر ميشود . اين تجربه ايست كه نبايد آنرا از دست بدهيد . تماس دائمي با تازه واردان و ديگر دوستان ، نقطه قشنگ و روشني در زندگي ِ ماست .
    در صورتيكه شما با معتاداني كه تمايُل به بهبودي دارند آشنائي نداريد ، بآساني ميتوانيد با كمك يك طبيب ، واعظ،كشيش و يا بيمارستان « مراكز خيريه غير انتفاعي تولّد دوباره، » چند نفري را پيدا كنيد ، آنها با خوشحالي اين كمك را در اختيارتان ميگذارند . امّا شما كار خود را مانند يك مُبلغ مذهبي و يا يك اصلاح طلب شروع نكنيد . زيرا متأسفانه تعصّبات زيادي وجود دارد كه اگر برانگيخته شود مانع كار و كمك شما خواهد شد . با آنكه اطبّا و واعظين اشخاص واجد صلاحيّتي هستند و اگر بخواهيد ميتوانيد از آنها مطالب زيادي بيآموزيد ، امّا شما بخاطر تجربه ايكه شخصاً از اعتياد داريد قادريد بصورت بي مانندي براي معتادين ديگر مفيد واقع شويد . فقط لازم است بخاطر داشته باشيد كه هرگز از هيچ كس انتقاد نكنيد و فقط همكاري كنيد . تنها هدف ما كمك است .
    وقتي يك كانديداي احتمالي براي معتادين گمنام پيدا ميكنيد سعي كنيد تا آنجا كه ممكن است از اوضاع زندگي ِ او مطلع شويد . اگر تمايُلي به ترك اعتياد ندارد وقت خود را در راضي كردن او تلف نكنيد زيرا ممكن است شانس احتمالي ِ كمك به او را در آينده از دست بدهيد . اين توصيّه در مورد خانوادهِ او هم صدق ميكند و آنها بايد صبور باشند و بخاطر بياورند كه با يك بيمار سروكار دارند . اگر كوچكترين نشانه اي از تمايُل به ترك در او باشد در آن صورت ، با شخصي كه از همه به او نزديكتر است مانند همسر او صحبت كنيد . در مورد رفتار ، گرفتاريها ، سوابق ، شدّت بيماري و تمايلات مذهبي ِ او اطلاعاتي جمع آوري كنيد .
     اين اطّلاعات بشما كمك ميكند تا بتوانيد خود را به جاي او بگذاريد و دريابيد كه اگر بجاي او بوديد ، انتظار داشتيد با شما چطور رفتار شود . بعضي اوقات بهتر است منتظر شويد كه او يكي از دوره هاي مصرف خود را شروع كند . ممكن است خانواده او در مورد اين روش نظر مؤافقي نداشته باشد امّا اگر خطرات جسمي در كار نباشد ، ريسك عاقلانه ايست . اگر زياد نشئه است با او حرفي نزنيد مگر در حالات اضطراري كه خانواده اش بكمك شما نياز داشته باشد . منتظر باشيد تا اين دوره تمام شود يا اقلاً وقفه اي در بين آن بوجود آيد . بعد بگذاريد يك عضو خانواده يا يك دوست از او سئوال كند كه آيا مائل است كه اعتيادش را براي هميشه كنار بگذارد ؟  آيا حاضر است در اين راه بهر اقدامي متوسل شود ؟ اگر جوابش مثبت باشد در آن صورت توجّه او را بايد بطرف شما كه يك بيمار بهبود يافته ايد جلب كنند . بايد باو گفته شود شما به جمعيّتي تعلق داريد كه يك قسمت از برنامهِ بهبوديشان كمك به ديگران است و اگر مايل باشد شما از صحبت با او خوشحال خواهيد شد .
    اگر مايل به ملاقات نيست هرگز خود را تحميل نكنيد . خانوادهِ او هم نبايد با هيجان زدگي در اين مورد به او فشار بياورند . درباره شما هم نبايد زياد صحبت كنند . آنها بايد منتظر پايان دورهِ بعدي مصرف او شوند . در وقفه بين مصرف كردن ها ميتوان اين كتاب را در جائي قرار داد كه بسادگي در دسترس او باشد . در اين مورد قاعدهِ بخصوصي وجود ندارد و اين مطالب به خانواده مربوط است . امّا خاطر نشان كنيد كه زياد اشتياق و عجله بخرج ندهند زيرا ممكن است اوضاع را خرابتر كنند .
    معمولاً بهتر است خانواده از تعريف داستان شما براي او خودداري كند . تا آنجا كه امكان دارد سعي كنيد از طريق يك پزشك يا يك سازمان بمراتب بهتر است . اگر نياز به بيمارستان دارد او را بستري كنيد . امّا او را تحت فشار قرار ندهيد مگر در مواردي كه حالتش براي خود يا ديگران خطرناك باشد . بگذاريد پزشك معالج اگر مايل است باو بگويد كه برايش راه حلّي در نظر دارد . وقتي حال بيمار بهتر شد دكتر معالج ميتواند ملاقات با شما را به او پيشنهاد كند . چنانچه شما با خانواده او صحبت كرده ايد ، در ملاقات اوّل صحبتي از آنها بميان نياوريد . باين ترتيب كانديداي احتمالي احساس نگراني از نق زدن خانواده ، با شما روبرو شود . سعي كنيد موقعي بسراغش برويد كه هنوز دوران نقاهتش به پايان نرسيده باشد . زيرا در حالت افسردگي ممكن است پذيرا تر باشد .
     در صورت امكان او را تنها ملاقات كنيد . در ابتدا بمسائل روزمره و معمولي بپردازيد ، سپس رشته كلام را به مصرف بكشيد . بقدر كافي در مورد عادات ، علائم و تجربيات مصرف خود با او صحبت كنيد تا بلكه براي حرف زدن درمورد خود تشويق شود . اگر مايل به صحبت كردن است بگذاريد ادامه دهد ، زيرا ايده هاي بهتري براي ادامه كار بشما خواهد داد . اگر حوصله حرف زدن ندارد داستان مصرف هاي خود را تا موقع ترك ، برايش تعريف كنيد . اگر حالت سبكبال و راحتي داشت از گريزهاي مضحك و خنده آور خود تعريف كنيد و او را بگفتن بعضي از داستانهايش تشويق نمائيد .
     وقتي متوجّه شد كه شما بتمام جزئيات و سر و ته داستان اعتياد وارد هستيد ، در بين كلام كم كم از خود بعنوان يك معتاد نام ببريد . بگويئد كه تا چه حدّ سر در گم بوديد و سرانجام چگونه از بيماريِ خود آگاه شديد . داستان يكي از كشمكش هاي خود را براي او تعريف كنيد . آن انحراف فكري را كه منجر به مصرف مجدد اولين بار بعد از ترك ميشود باو نشان دهيد . پيشنهاد ميكنيم اين كار را بصورتي كه ما در فصل مربوط به اعتياد مشخّص كرديم انجام دهيد . اگر او معتاد باشد سريعاً شما را درك ميكند و افكار ضدّ و نقيض شما را با افكار خويش يكسان مي بيند .
    اگر اطمينان داريد كه يك معتاد واقعي است در مورد لاعلاجي ِ اين ناخوشي تأكيد كنيد. با مثالي از تجربهِ خود باو نشان دهيد كه چگونه آن حالت فكري ِ غريب كه همزمان با اوّلين بار مصرف در ما بوجود ميآيد ، مانع كار طبيعي ِ نيروي اراده مان ميشود . در اين مرحله هنوز از استناد به اين كتاب خودداري كنيد مگر در صورتيكه قبلاً كتاب را ديده باشد و براي مطرح كردن آن از خود تمايل نشان دهد . مراقب باشيد بر چسب معتاد باو نزنيد و بگذاريد خود به اين نتيجه برسد . اگر هنوز فكر ميكند كه ميتواند اعتياد خود را كنترل كند ، بگوئيد اگر زياد مبتلا نشده باشد ممكن است ، امّا تأكيد كنيد در صورت ابتلاي شديد احتمال بهبودي خود بخود ، بسيار كم است .
    در طول صحبت مرتباً از اعتياد بعنوان يك بيماري و ناخوشي كشنده ياد كنيد و حالات جسمي فكري مربوط به آن را تعريف نمائيد . سعي كنيد توجّه او بيشتر معطوف تجربيات شما شود . برايش توضيح دهيد بسياري از كسانيكه متوجّه اين حالت ناگوار در خود نمي شوند محكوماني بيش نيستند . پزشكان معمولاً اگر دليل موجهي در كار نباشد از گفتن تمام حقايق به بيماران اعتياد خودداري ميكنند ، امّا شما ميتوانيد از لاعلاجي ِ بيماري ِ اعتياد با آنها صحبت كنيد زيرا شما راه حلّي هم براي آن عرضه ميكنيد و بزودي دوست خود را وادار به اقرار در داشتن بعضي يا تمام صفات مشخّصهِ يك معتاد ميكنيد . اگر پزشك معالج حاضر باشد باو بگويد كه او معتاد است بمراتب بهتر است . با آنكه ممكن است اين شخص باز هم به تمام گرفتايهاي خود اقرار نكند امّا شديداً كنجكاو است كه بداند شما چگونه بهبودي پيدا كرده ايد . بهتر است بگذاريد اگر مايل است دراين مورد خود از شما سئوال كند و بعد آنچه را كه برايتان اتّفاق افتاده است دقيقاً برايش تعريف كنيد . در صورتيكه در مورد خدا عقيده اي ندارد يا كافر است خاطر نشان كنيد كه حتماً نبايد با تصوّرات شما راجع به خدا مؤافق باشد و ميتواند هر تصوّر و دركي را كه برايش مفهوم است انتخاب كند ، مسئله مهّم اينست كه تمايل به قبول نيروئي بالاتر از نيروي خود را داشته باشد و طبق اصول روحاني زندگي كند .
    در موقع صحبت با يك چنين شخصي بهتر است براي تشريح اصول روحاني از لغات روز مره  استفاده كنيد ، صلاح نيست تعصباتي كه ممكن است در مورد بعضي اصول و اصطلاحات مذهبي داشته باشد برانگيخته شود و باعث سر در گمي بيشتر او شود . اعتقاد شما هر چه كه باشد فرقي نميكند و شما نبايد اينگونه مسائل را مطرح كنيد .
     شايد اين شخص به يك گروه مذهبي تعلق دارد و معلومات تئوري و عملي او بمراتب بيش از شماست كه در آن صورت فكر ميكند چطور ممكن است شما چيزي به معلومات او اضافه كنيد امّا از اينكه چرا عقيده و ايمان او كاري از پيش نبرده ولي ايمان شما مؤثر واقع شده است كنجكاو خواهد بود و شايد او شاهد زنده اين حقيقت است كه ايمان تنها كافي نيست . ايمان بايد با از خودگذشتگي و اقدامات سازنده ايكه مايه اي از خودخواهي در آن نيست توأم شود تا كار ساز اُفتد . باو حالي كنيد كه شما براي نماياندن راه مذهب بآنجا نرفته ايد و اقرار كنيد كه او احتمالاً اطّلاعات عميقي داشته باشد . ظاهراً نتوانسته است از آنها استفاده كند و اگر توانسته بود معتاد نمي شد . شايد داستان شما به او كمك كند تابلكه متوجّه شود ، در كجا بود كه نتوانست احكام و دستوراتي را كه آنقدر خوب ميدانست بكار گيرد .
     ما نمايندهِ هيچ مذهب يا گروه مذهبي نيستيم و فقط با اصولي كه در بيشتر مذاهب عموميّت دارد سروكار داريم .
    طريقهِ عمل كرد برنامه بهبودي را برايش مشخّص كنيد . چگونگي ِ ارزيابي خودتان و سروسامان دادن بگذشته تان را برايش شرح دهيد . دليل سعي خودتان را در كمك باو بيان كنيد . لازم است متوجّه شود كه رسانيدن اين پيام باو نقش بسيار مهمّي در بهبوديِ شخص شما دارد . در واقع احتمالاً او خيلي بيشتر بشما كمك ميكند تا شما به او . توضيح دهيد كه هيچگونه تعهدي نسبت به شما ندارد و شما فقط اميدواريد زمانيكه گرفتاريهايش حلّ شد سعي كند به ديگر معتادين كمك كند . خاطر نشان كنيد كه چقدر مقدّم شمردن رفاه ديگران به رفاه خود ، برايش اهميّت حياتي دارد . كاملاً روشن كنيد كه زير هيچگونه فشاري نيست . اگر مايل نيست اجباري به ديدار مجدد شما ندارد و اگر ميخواهد آزادش بگذاريد اصلاً به شما بر نمي خورد . در واقع او بيشتر به شما كمك كرده است تا شما به او ، اگر صحبت هاي شما معقول و انساني باشد ، احتمالاً دوست جديدي براي خود پيدا كرده ايد . ممكن است گفتار شما در مورد اعتياد باعث ناراحتي ِ خيال او شده باشد كه بسيار خوبست . هر چه بيشتر در اين مورد احساس نا اميدي كند بهتر است و شانس قبول كردن پيشنهاد هاي شما بالا ميرود .
     ممكن است اين شخص دلائلي بياورد و بگويد كه نيازي به دنبال كردن تمام برنامه ندارد ، احتمال دارد فكر يك خانه تكاني جدّي و مطرح كردن آن با ديگران باعث طُغيان او شود . شما نبايد سعي در رد كردن چنين عقائدي كنيد . باو بگوئيد كه شما هم زماني يك چنين احساسي داشته ايد امّا شكّ داريد كه اگر اين قدم را برنداشته بوديد مؤفق ميشديد .
     در ديدار اوّل از انجمن دوستي ِ معتادان گمنام برايش صحبت كنيد . اگر مايل بود كتاب خود را باو قرض بدهيد ، فقط در صورتيكه تمايل به درد دل بيشتر دارد صحبت خود را ادامه دهيد . حوصلهِ او را سر نبريد و باو مهلت فكر كردن بدهيد . اگر ادامه داد بگذاريد موضوع صحبت خود را معيّن كند . گاه يك تازه وارد مشتاق است كه بدون مقدّمه كار را شروع كند . ممكن است شما هم يك چنين تمايلي داشته باشيد امّا در بعضي موارد اين كار اشتباه است زيرا اگر در آينده اشكالي براي دوست ما پيش آيد ممكن است بگوئيد كه فشار شما باعث آن شده است . در رابطه با معتادين وقتي شما به بهترين نتيجه ميرسيد كه شور و هيجاني در پرچمداري ِ مذهبي و اخلاقي از خود نشان ندهيد . هرگز از بالا بلندي هاي اخلاقيّات و معنويات به لحن تحقير با معتادين روبرو نشويد . شما فقط بسادگي كوله بار ابزار روحاني را براي معاينه و بررسي ِ معتاد پهن كنيد و طريقه كاربرد آنرا در زندگي ِ خود باو نشان دهيد . دوستي و مودّت را در طبق اخلاص بگذاريد و بگوئيد در صورتيكه تمايل به بهبودي داشته باشد از هيچ كمكي در حقّش فروگذاري نخواهيد كرد . اگر او براه حلّ شما عقيده اي ندارد و ميخواهد از شما بهره برداري ِ مالي كند ويا بعنوان للِه اي در خاتمه ِ هرزه گريهايش از شما سوءِ استفاده كند بايد تا زمانيكه عقايدش تغئير نكرده است ناچار او را كنار بگذاريد ، زيرا روبرو شدن با درد و بدبختي ِ بيشتر ، ممكن است باعث تغئير عقيده او شود .
    در صورتيكه واقعاً ميل به ديدار مجدد شما دارد از او بخواهيد كه تا ملاقات بعدي اين كتاب را بخواند و پس از آن خود تصميم بگيرد كه آيا مايل به ادامه است يا نه . نبايد فشاري از جانب شما ، همسر، يا دوستانش بر او وارد شود و اگر قرار است خدا را پيدا كند بايد ميل آن از داخل وجود خودِ او سرچشمه بگيرد .  
    اگر فكر ميكنيد كه ميتواند اين كار را بطريقهِ ديگري دنبال كند و يا طريقهِ روحاني ِ ديگري را ترجيح ميدهد او را تشويق كنيد كه نداي درون خود را دنبال كند . ما هيچ گونه حقّ انحصاري در مورد خدا نداريم . آنچه كه ما داريم فقط يك روشي است كه در زندگي ِ ما كارساز بوده است . خاطر نشان كنيد كه ما معتادين وجه اشتراك زيادي با يكديگر داريم و به هر صورت شما مايليد روابط دوستانه اي با او داشته باشيد و بعد ملاقات را خاتمه دهيد . اگر اين شخص واكنش فوري از خود نشان نداد نااميد نشويد . معتاد ديگري پيدا كنيد و با او مشغول شويد . مطمئناً شخصي را كه بقدر كافي سرخورده و مأيوس باشد و پيشنهاد شما را با اشتياق بپذيرد پيدا خواهيد كرد .بنظر ما رفتن بدنبال كسي كه نميخواهد و يا نميتواند همكاري كند اتلاف وقت است و بهتر است او را بحال خود بگداريد زيرا ممكن است بزودي متوجّه شود كه نيروي خودش بتنهائي براي بهبودي كافي نيست . اتلاف وقت در اين مورد ندادن شانس زندگي و خوشبختي بديگر معتادين است . يكي از اعضإ ما كه در مورد شش نفر اوّل كانديداهاي خود اصلاً مؤفقيِّتي نداشت همواره تأكيد ميكند كه اگر در مورد كمك به آنها سماجت كرده بود شانس مؤفقيِّت را از آنها كه بعداً بكمك او بهبود يافته اند ميگرفت.   
     فرض كنيد براي دوّمين بار بملاقات شخص مورد نظر خود ميرويد . او اين كتاب را خوانده است و ميگويد آمادگي ِ انجام قدم هاي دوازده گانه را دارد . از آنجا كه شما خود يك چنين طريقي را پيموده ايد بنابراين عملاً قادريد توصيّه هاي فراواني باو بكنيد . باو بگوئيد اگر تصميم خود را گرفته است و تمايل به بازگو كردن داستان خود دارد شما آمادهِ خدمت هستيد امّا اگر شور و مشورت با شخص ديگري را ترجيح ميدهد اصراري نكنيد . ممكن است بي خانمان و آس و پاس باشد اگر چنين است ميتوانيد در يافتن كار باو ياري دهيد و يا در كمك هزينه قدري او را دستگيري كنيد امّا نبايد پول طلبكاران و مخارج خانه و خانواده خود را صرف اين كار كنيد شايد بخواهيد چند روزي او را در خانهِ خود ميهمان كنيد در آنصورت شرط احتياط را بجاي آوريد و مطمئن شويد كه از نظر خانوادهِ شما ميهمان ناخوانده اي نباشد . مواظب باشيد او بخاطر پول ، پارتي بازي و محلّ سكونت از شما سوءِ استفاده نكند ، اگر اجازهِ اين كار را بدهيد مستقيماً باو لطمه زده ايد و به او اجازه داده ايد بنادرستي ادامه دهد . اين امر به نابودي ِ او كمك خواهد كرد نه به بهبودي ِ او . هرگز از اين مسئوليّت ها شانه خالي نكنيد و پس از قبول آن مراقب باشيد كه آنرا درست انجام دهيد . كمك بديگران زير بناي بهبودي ِ شماست . گاه بگاه كار نيك كردن كافي نيست و شما بايد همه روزه و در تمام اوقات حاضر به خدمت باشيد ، ممكن است اين كار باعث شود شب نخوابي هاي زيادي شود يا تفريحات شما را قطع كند و يا كسب و كار شما را دچار اشكال كند يا باعث شود كه پول و خانهِ خود را در اختيار ديگران بگذاريد ويا بمددكاري ِ بستگان و همسران وحشت زده مشغول شويد . رفت و آمد هاي بيشمار به ادارهِ پليس ، دادگاه آسايشگاه رواني ، بيمارستان ، زندان يا تيمارستان هم جزئي از اين كار است . تلفن در تمام ساعات شب و روز به صدا در ميآيد . ممكن است همسرتان از بي توجّهي ِ شما گله كند .ممكن است معتادي اثاث خانه را درهم بشكند يا تشك را آتش بزند و اگر احتمال ضرب و جرحي باشد ممكن است مجبور به گلاويز شدن با او شويد . ممكن است لازم شود به پزشكي تلفن بزنيد و طبق دستور او داروي مسكّن و آرام بخشي به بيمار بخورانيد و يا پليس و آمبولانس را خبر كنيد . اين ها اتّفاقاتي است كه گاه بگاه ممكن است با آنها روبرو شويد . 
       ما بندرت اجازه ميدهيم كه يك معتاد براي مدّت درازي در خانهء ما جا خوش كند زيرا براي خود او نتيجهِ خوبي ندارد و گاه باعث بروز گرفتاريهاي شديدي در محيط خانوادهِ شما خواهد شد .
        اگر يك معتاد تمايل و واكنشي به پيام شما نداشت نبايد باعث بي توجهيِ شما به خانوادهِ او شود ، شما بايد روش دوستانهِ خود را با آنها ادامه دهيد و طريقهِ روحاني خود را به آنها پيشنهاد كنيد . پذيرفتن و بكار بردن طريقهِ روحاني ِ شما شانس بيشتري براي بهبودي ِ رئيس خانوادهِ آنها بارمغان خواهد آورد و حتّي اگر او به اعتياد ادامه دهد براي خانواده اش زندگي قابل تحمّل تر خواهد شد .
        دستگيري از معتاديني كه آمادگي و ميل به بهبودي دارند بسيار پسنديده است . البته كساني كه قبل از توفيق بر مشكل اعتياد ، براي پول و خانه ناله ميكنند در مسير اشتباهي هستند امّا براي تهيّهِ همين چيزها ، وقتي اين كار با تعهد توأم باشد ما خود را بخاطر يكديگر به هر آب و آتش ميزنيم . اين گفتار ممكن است در ظاهر متناقض باشد امّا بنظر ما اينطور نيست . در اين جا نفس كمك و دستگيري مورد سئوال نيست ، بلكه زمان و چگونگي ِ آن از درجهِ اهميّت برخوردار است و بيشتر اوقات مؤفقيّت و ناكامي بدان بستگي دارد .
        به مجرد آنكه ما كمك خود را بصورت خدمات عرضه كنيم ، بجاي اتكإ به خدا ، معتاد متكي به كمك هاي ما ميشود . معتاد براي اين چيز و آن چيز ناله ميكند و غلبه بر مشكل اعتياد را به رفع احتياجات مادّي ِ خود مربوط ميكند كه اصلاً واقعيِت ندارد . بعضي از ما براي درك اين حقيقت بهاي سنگيني پرداخته ايم . ما متوجّه شديم چه كار باشد يا نباشد ، چه همسري باشد چه نباشد تا زمانيكه اتكإ خود را قبل از خدا بروي بقيِه انسانها بگذاريم ترك اعتياد برايمان ميسّر نخواهد شد . در ضمير هر يك از معتادين اين ايده بايد حكّ شود كه او ميتواند بهبودي يابد و بهبودي ِ او به هيچ كس بستگي ندارد ، تنها شرط آن اعتماد به خدا و خانه تكاني است .
        امكان دارد براي كانديداي شما طلاق يا جدائي پيش آمده باشد و يا فقط رابطهِ او خراب شده باشد . كانديداي شما بايد در حدود توان خود به جبران گذشته ها مشغول شود و اصولي را كه سعي ميكند با آنها زندگي كند براي خانوادهِ خود دقيقاً تشريح نمايد و آنرا در خانهِ خود عملاً بكار گيرد . البته اين در صورتي است كه خوش شانس باشد و هنوز خانه و خانواده اي برايش باقي مانده باشد . با آنكه ممكن است خانوادهِ او در خيلي از موارد مقصّر باشد او نبايد بدان توجّه كند و بايد فقط بر روي رفتار روحاني ِ خود متمركز شود و از مشاجره و پيگيري ِ تقصيرات بايد مثل يك طاعون پرهيز كند . در خيلي از خانواده ها انجام اين كار بسيار مشكل است امّا اگر ميخواهيم به نتيجه برسيم بايد آنرا انجام دهيم . اگر چند ماهي پافشاري و پشتكار نشان بدهيم مطمئناً تأثير بزرگي در خانواده به جا خواهد گذارد و حتّي ناسازگار ترين آنها هم متوجّه خواهند شد كه پايه اي براي رسيدن به يك نقطهِ مشترك وجود دارد . امكان دارد اعضإ خانواده بمرور متوجّه عيوب خود شوند و بدان اقرار كنند كه در آن صورت اين مسائل ميتواند در محيط مساعد و صميمانه اي مطرح شود .
        پس از ديدن شواهد عيني و قابل لمس و احتمالاً خانواده تمايل به همكاري و همراهي خواهد داشت . اين وقايع بطور طبيعي و بوقت خود بمرور زمان اتّفاق خواهند افتاد امّا لازمهِ آن ادامه هشياري و ملاحظه كاري و كمك بديگران است . اعمال و حرف هاي ديگران نبايد در كار ما تأثير بگذارد . البته بدفعات براي همگي ِ ما پيش آمده است كه از اين استاندارد به پائين افتاده ايم امّا بايد فوراً اشتباهات را جبران كنيم ، مبادا كه بهايش يك سري گرايش به مصرف بيشتر باشد .
        در صورتيكه طلاق يا جدائي پيش آمده باشد نبايد بي جهت عجله اي در برگشت كرد . اوّل بايد معتاد از بهبوديِ خود مطمئن شود . همسر او هم راهِ جديد زندگي ِ او را بايد كاملاً درك كند . پس از آن اگر هنوز مايلند روابط قديم خود را تجديد كنند در آنصورت چون رابطهِ قديم مؤفقيّت آميز نبوده است ، رابطهِ جديد بايد بر پايهِ محكم تري بنا شود كه مفهوم آن طرز تلقّي و برخورد جديدي در مورد تمام مسائل زندگي است . گاهي اوقات جدا ماندن طرفين عاقلانه ترين كار براي تمام افراد ذينفع ميباشد . بديهي است كه تأئين هيچ قاعده اي در اين خصوص ميسّر نيست . بهتر است معتاد برنامه روز بروزِ بهبودي ِ خود را ادامه دهد و اگر قرار باشد طرفين به هم برسند در وقت مناسب مسئله براي هر دوي آنها روشن خواهد شد . اجازه ندهيد كه يك معتاد امكان بهبودي ِ خود را منوط به بازيافتن خانوادهِ خود بداند زيرا اصلاً حقيقت ندارد . گاه ممكن است كه همسر او هرگز برنگردد . بكانديداي خود گوشزد كنيد كه بهبوديش به مردم بستگي ندارد و فقط بستگي به روابط او با خداوند دارد . ما مرداني را ديده ايم كه با آنكه خانواده هايشان هرگز بازنكشته اند امّا آنها بهبود يافته اند و در مقابل كساني را ديده ايم كه علي رغم بازگشت خانواده هايشان لغزش كرده اند . هم شما ، هم دوست تازه واردتان هر دو بايد روزانه در مسير رُشد روحاني به پيش رويد . اگر پشتكار به خرج دهيد اتّفاقات فوق العاده اي در انتظار شما خواهد بود . وقتي ما به گذشتهِ خود نگاه كنيم متوجّه ميشويم آنچه كه پس از سپردن خود بدست خدا نصيبمان شده است بمراتب بهتر از آن است كه خود ميتوانستيم براي خود دست و پا كنيم . شرائط و موقعيّت فعلي ِ شما هر چه كه باشد فرقي نميكند اگر نداي يك نيروي والاتر را دنبال كنيم ، زندگي ِ جديد و فوق العاده اي در انتظارتان خواهد بود .
        در موقع كمك به معتاد و خانواده اش مراقب باشيد كه در مشاجرات آنها مداخله نكنيد زيرا ممكن است شانس خود را در كمك به آنها از دست بدهيد امّا به خانواده گوش زد كنيد كه او شديداً بيمار بوده است و بايد هم با او رفتار شود . آنها را از تحريك خشم و حسادت بيمار بر حذر داريد . خاطر نشان كنيد كه كمبود هاي شخصيّت او يك شبه از بين نخواهد رفت . توضيح دهيد كه رُشد و نمُو او تازه شروع شده است و بگوئيد در وقت تنگي صبر و حوصله ،اين حقيقت را فراموش نكنند كه هُشياري ِ او خود يك موهبتي است .
        اگر شما در حلّ و فصل مشكلات خانوادگي ِ خود مؤفق بوده ايد ، چگونگي ِ آنرا براي خانوادهِ تازه وارد تشريح كنيد . بدين ترتيب ميتوانيد بدون آنكه از آنها خورده اي گرفته باشيد آنها را در مسير درستي قرار دهيد .داستان چگونگي ِ حلّ وفصل مشكلات شما و همسرتان از ارزش فوق العاده اي برخوردار است .
        در صورت دارا بودن شايستگي ِ روحاني خيلي از كارهائي كه معتادين نبايد انجام دهند ميتوانيد انجام دهيد . مثلاً مردم ميگويند ما نبايد بجائي كه موّاد مصرف ميشود برويم . نبايد در خانهِ خود موّاد مصرفي نگه داريم . نبايد با دوستاني كه اعتياد دارند رفت و آمد كنيم . نبايد به تبليغاتي كه صحنه هاي مصرف دارد نگاه كنيم ، نبايد پا به مكان هاي مصرف بگذاريم . وقتي به خانهِ دوستانمان ميرويم آنها بايد وسائل مصرف خود را از جلوي نظر ما مخفي كنند . به هيچ وجه نبايد به موّاد مخدّر فكر كنيم و يا بخاطرمان آورده شود ، امّا تجربه به ما نشان ميدهد رعايت مطالب فوق اصلاً لازم نيست و ما با اين گونه مسائل بطور روز مره برخورد ميكنيم . اگر يك معتاد قادر نباشد با آنها روبرو شود از آن خاطر است كه طرز تفكّر معتاد هنوز سرجايش باقي مانده است و خلإ ئي در وضعيّت روحاني ِ او وجود دارد . براي او تنها جاي امن شايد فقط قطب شمال باشد . حتّي آن جا هم ممكن است يك اسكيمو در حال مصرف جلويش سبز شود و همه چيز را خراب كند ! از هر زني كه همسرش را با تئوري ِ فرار از موّاد مخدّر به نقاط دوري فرستاده است در اين مورد ميتوانيد سئوال كنيد .
        به عقيدهِ ما هر طرح مبارزه با معتادين كه روش آن حمايتِ بيمار از وسوسه باشد محكوم به شكست است . امكان دارد يك معتاد بتواند مدّتي خود را در پناه سپري مخفي كند امّا معمولاً انفجار شديد تري در پيش خواهد داشت . ما اين متُد ها را آزمايش كرده ايم و كوشش هاي ما براي رسيدن به اين هدف ها غير ممكن و هميشه با شكست روبرو بوده است .   بنابراين قاعدهِ ما اين نيست بجائي كه در محيط هائي كه موّاد هست پا نگذاريم و در صورتيكه دليل مشروعي براي رفتن به مكانهائي مانند محلّه هاي آلوده و مصرف ، مجالس ميهماني و عروسي و عزا و حتّي مجالس پُز جنجال داشته باشيم ، رفتن به اين اماكن اشكالي ندارد . ( امّا توصيّهِ اكيد ما خودداري در وضعيّت و شرائط اين چنين است . )كسي كه تجربياتي در مورد معتادين دارد ممكن است اين نظريّه را عامل يك نوع وسوسه تلقّي كند امّا اينطور نيست . توجّه داشته باشيد كه دليل مشروع ، شرط لازم اين كار است بنابراين هر بار كه لازم است به اين گونه اماكن برويد اوّل از خود سئوال كنيد آيا دليل شخصي ، شغلي ، اجتماعي ِ خوبي براي رفتن به آنجا دارم ؟ يا انتظار دارم كه در آنجا با حلوا حلوا كردن دهانم شيرين شود ! اگر جواب اين سئوالات رضايت بخش است در آنصورت نگران نباشيد و كاري را انجام دهيد كه بنظرتان بهتر است امّا بهر حال چه برويد و چه نرويد قبل از شروع بايد مطمئن باشيد كه زير بناي روحاني ِ محكمي داريد و نيات شما كاملاً پاك است . اگر تصميم برفتن گرفتيد فكر نكنيد از ‌آن موقعيّت چه چيزي عايدتان خواهد شد ، بلكه فكر كنيد كه چگونه ميتوانيد چيزي بدان بيافزائيد امّا اگر زياد از خودتان مطمئن نيستيد بهتر است بجاي اين كار خود را مشغول به معتادِ ديگري كنيد . تنها لازم است به هيچ وجه در زمان مصرف  در اين گونه مكان ها حضور نداشته باشيد .

        اكنون وظيفهِ شما بودن در جائيست كه امكان حداكثر كمك بديگران را برايتان فراهم كند ، بنابراين اگر كمكي از شما برميآيد هرگز در رفتن به جائي ترديد نكنيد . نبايد در اينگونه مأموريّت ها حتّي اگر در بد آب و هوا ترين و پست ترين مناطق است مكث و تآمل كنيد . با اين نيّات روي خطّ اوّل جبههء زندگي باقي بمانيد و بدانيد كه خداوند حافظ شماست . بسياري از ما در خانه هاي خود مصرف كننده داريم . به نظر ما هر خانواده اي بنا بر مقتضيّات و شرائط خود بايد در اين مورد براي خود تصميم بگيرد . ما مراقبيم كه بعنوان يك مكتب هرگز نفرت يا تعصّبي نسبت به اعتياد از خود نشان ندهيم . تجربه نشان داده است كه اينگونه برخوردها و طرز تلقّي ها سودي بحال هيچ كسي نداشته است . تمام تازه واردان بدنبال يك همچنين حالتي در ما هستند و وقتي مي بينند كه در ما يك چنين حالتي نيست خيالشان آسوده ميشود . تعصب ممكن است باعث رميدن كسي شود كه بدون چنين حماقتي ميتوانست نجات پيدا كند ! يك چنين طرز برخوردي به پيروان ايدهِ اعتدال در مصرف هم كمك نخواهد كرد زيرا حتّي يك نفر از معتادين هم دوست ندارد از كسي كه از موّاد متنفر است هيچ حرفي در مورد آن بشنود . آرزو داريم معتادان گمنام روزي بتوانند مردم را كمك كنند تا همگي بهتر به عمق مسئلهِ موّاد مخدّر پي ببرد . جبهه گيري و برخورد خصومت آميز هيچ نتيجه اي ندارد و معتادين آنرا تحمّل نمي كنند و از اين حرف ها گذشته گرفتاري هاي ما زائدهِ دست خود ما بوده است و وسائل مصرف سمبلي بيش نبوده است . مضافاً ما ديگر از جنگيدن با هر كس و هر چيز دست برداشته ايم ، ما مجبوريم .

منبع:http://www.iranazad.9f.com